لیست کاملی از اصطلاحات عامیانه و کوچه بازاری قسمت 324

 

زاغ و زوغ-فرزندان خردسال-نق-غر و لند

پَرسه زدن-همه جا را گشتن-ولگردی کردن

چهره کردن-نگا. چهره شدن

برهوت-غیر مسکونی-خشک و بی انتها
جناغ شکستن-شرط بندی کردن با جناغ مرغ

پشت کاری را گرفتن-دنبال کردن کاری به قصد به پایان بردن آن

دو قلو-دو بچه ی همزاد

از اوناش نبودن ( فقط به‌صورت منفی)(از جمله‌ی کسانی نبودن که مخاطب گوینده‌ی جمله را از آنان پنداشته است)

ابوطیاره-اتوموبیل کهنه و فرسوده

چاک و چیل-لب و لوچه-پک و پوز

خیالاتی-وسواسی-آن که پندار و توهمات بی جا دارد

خانم باجی-همشیره-خواهر خوانده

باد خوردن-هوا خوردن

چارقد قالبی-نوعی چارقد که آن را آهار می زدند تا راست و منظم بایستد

چوب به مرده زدن-از پا افتاده ای را آزار دادن-موضوع کهنه ای را تازه کردن

زاهرو-دالان-سرسرا

از نان خوردن افتادن(نان کسی آجر شدن)

زیگزاک-خط شکسته-کنگره دار

دعوا راه انداختن-سبب جنگ و جدال شدن

بی غم-بی خیال-لاقید-بی درد

باد گرفتن-مغرور شدن

حاضر و غایب کردن-خواندن نام افراد برای تعیین حاضران و غایبان

جامهر-کیسه ای که مهر نماز را در آن می گذارند.

تند نویسی-سریع نویسی

 

دس دس کردن-دست زدن-طول دادن-وقت گذراندن

خُرخُر-آواز نفس شخص خوابیده

پا لب گور داشتن-بسیار پیر بودن-در شرف مرگ بودن

چول کردن-شرمنده کردن
ابریشم-زن نوازنده-مطرب

پاتختی-چارپایه ی کوچک کنار تختخواب-روز بعد از عروسی

به کوچه ی علی چپ زدن خود-خود را به آن راه زدن-خود را به نادانی

بزن و بکوب-ساز و آواز و رقص-مجلس بزم

تور انداختن کسی-گیر آوردن کسی علیرغم میل او

تا کردن-دو یا جند لا کردن-رفتار کردن

اسکلت‌بندی-طرح‌ریزی-زیرسازی

چتری-به شکل نیم دایره-قوسی

خرابکاری-به هم زدن نظم-ایجاد اختلال-آلودن بستر و لباس-تروریسم

چادر نماز-چادری که زنان هنگام خواندن نماز بر سر می کنند

باد دادن-تلف کردن-در برابر باد قرار دادن

اهل بخیه-وارد در کار-اهل فن

جد کمر زده-در نفرین به سید می گویند-یعنی جدش او را به سزایش برساند

چنگول زدن-پنجه زدن

دبیر-آموزگار دبیرستان-فرد صاحب مقام در یک حرب-وزارت خانه یا سفارت
دمپایی-کفش راحتی خانه

زبان گرفتن-لکنت زبان-از حالات و گفتار مرده یاد کردن و دیگران را گریاندن

چشته خور-کسی که پس از یک بار کمک گرفتن همیشه توقع کمک دارد

زور شنیدن-نحمل جور و ظلم کردن

از دماغ کسی در آمدن-شادی و نشاطی را با اندوه و رنج تاوان دادن

آقبانو(نوعی پارچه‌ی نخی نازک)

حول و حوش-دور و بر-گوشه و کنار

 
روگیر کردن-در رودربایستی ناگزیر به انجام کاری کردن-نگا. روبند کردن

حرف گوش کردن-حرف شنوی داشتن

راست راست-آشکار و علنی-بی پروا

 

پِتِه-گرفتن زبان-لکنت

پیله-مو

خود را باختن-دست و پای خود را گم کردن-مضطرب شدن

رسیدن-مواظبت کردن-مورد لطف قرار دادن

اهل دود-سیگاری

تریج-آن جاکه آستر درونی جامه با رویه ی آن به هم می پیوندد

خواب به خواب شدن-خواب از سر پریدن-بدخواب شدن

چار سر-حرف مفت-متلک

زن آمدن-دشنامی در مقام تحقیر و ریشخند

خواری و زاری-پریشان حالی
زرد کردن-بسیار ترسیدن-از ترس وادادن-کاری را خراب کردن
بی حوصله-ناشکیبا-شتابزده

استخوان لای زخم گذاشتن(بلاتکلیف گذاشتن، کاری را کش دادن)

پا خورشی-وسایل لازم برای پخت خورش

 
حلوا جوزی-آدم ساده دل و سر به راه-پر حوصله و مطیع
آن سرش ناپیدا بودن-برای نشان دادن حد کمال و مبالغه به‌کار می‌رود
خط در میان حرف زدن-آرام آرام و شمرده سخن گفتن

آب دندان خوردن(حسرت خوردن)

اهل بخیه-وارد در کار-اهل فن

تک و تو-توان و قدرت-شتاب

دست-بار-دفعه-مرتبه-واحد وسایل گوناگون

ریشه داشتن-سابقه ی خوب داشتن-محکم بودن

چلو چو انداز-شایعه پخش کن

چغندر پخته-لبو

آب را گل آلود کردن(برای سود خود کارها را به هم زدن)

آش پشت پا(آشی که در روز سوم پس از رفتن مسافر بپزند و به فقرا بدهند)

بست زدن-کشیدن یک بست تریاک

حقه به کار بردن-کسی را فریب دادن
به لعنت خدا نیارزیدن-دارای هیچ ارزشی نبودن-به هیچ نیارزیدن-مفت نیارزیدن

بسیار دلواپس و نگران بودن

چنگول چنگولی-مجعد-حلقه حلقه-پر چین و شکن

از سر وا کردن-کاری را سرسری انجام دادن

خانه گرفتن-نگا. خانه بستن-اجاره کردن خانه

اخم و تخم-ترش‌رویی-کج‌خلقی

خرکچی-چارپادار
 

خل بازی-حرکات غیر منطقی و غیر عاقلانه

خلاص-خارج از دنده بودن موتور

چشم انداز-منظره

جد و آباد درآوردن و گفتن-دشنام دادن-ناسزا گفتن

دست یکی داشتن-همدست شدن-متحد شدن

تخمه بو دادن برای کسی-چاپلوسی کردن برای کسی

بدک-نه چندان بد

به خاک سیاه نشستن-بدبخت و ذلیل شدن
روز بد نبینی-امیدوارم به سرت نیاید

جد و آباد درآوردن و گفتن-دشنام دادن-ناسزا گفتن

تشنه ی چیزی بودن-یه چیزی سخت اشتیاق داشتن

چارپایه-صندلی کوچک و بدون پشتی

ددری-کسی که همیشه می خواهد بیرون برود-زن بدکاره

 

الف-قاچ خربزه و از این قبیل-بچه‌ی کوچک-سیخ-راست

تپه گذاشتن-بول کردن

خدا روز بد نده-چشم بد دور-روز بد نبینید

در خط چیزی بودن-در فکر و نقشه ی کاری بودن

دستمالی-دست مالیدن

تند نویسی-سریع نویسی

اَنَک کردن(تحقیر کردن، خجالت دادن)

جریحه دار کردن-زخمی کردن-رنجاندن-دل شکستن
آهنگ ریپ‌دار(آهنگی که یک ضرب آن کم باشد)

به ریش کسی خندیدن-کسی را مسخره کردن

اَل اَمان(زینهار، پناه بر خدا)
دکمه را انداختن-دکمه ی لباس را بستن
تازه-اکنون-پس از این همه حرف

چپ-لوچ-مخالف حکومت

چسی آمدن-به دروغ یا احمقانه به خود بالیدن-قمپز در کردن

چِل بسم الله-لوحه ی کوچکی که در آن آیات قرآن می نوشتند و برای دفع چشم زخم بر گردن کودک می آویختند

زیر غربالی-دانه هایی که به مرغ و پرنده می دهند
تو هچل افتادن-به دردسر افتادن-دچار مشکل شدن

دامنگیر کسی شدن چیزی-گرفتار شدن کسی به چیزی

خجالت دادن-کسی را شرمسار کردن

خوش خوشان-اندک اندک-به تدریج-کم کم

حقه باز-شعبده باز-تر دست-مکار

این تن را کفن کردی(این تن بمیرد)

پاشنه ی در-چارچوب در که لولا دارد و در روی آن می چرخد

پینه زدن-وصله کردن

تار و مار-متفرق-پراکنده

پُخت کردن-پختن

رنگ پریدگی-بی رنگ شدن چهره از ترس یا خشم یا بیماری-رنگ باختگی

زیر آبکی-شنای زیر آب-پنهانی

انگار نه انگار(موضوع را نادیده بگیر!، گویی وجود نداشت)

تن نما-نازک و نشان دهنده ی تن

آب نخوردن-درنگ نکردن

آسمان با زمین دوختن-داشتن کمال مهارت در تیراندازی

دل داشتن-جرات داشتن-دلیر بودن

دم و دستگاه چیدن-اسباب و آلات چیدن

پادرازی-نوعی شیرینی به اندازه ی کف پا

زغال اخته-میوه ای از زیتون کوچک تر و ترش مزه

روی هم ریختن-توطئه کردن برای پیش بردن کاری-توافق در امری-رابطه ی عاشقانه و جنسی با هم پیدا کردن

رضایت دادن-در گذشتن از شکایت و دنبال کردن قضیه-قبول کردن

برگشتن ورق-دگرگون شدن اوضاع-تغییر کردن حال و احوال

پُرز دادن-روی آتش گرفتن مرغ پر کنده برای سوزاندن پرهای ریز آن

ریش دادن و ریش گرفتن-ضمانت کردن-متعهد شدن

آقا بالاسر(امر و نهی کننده و مراقب)

الدنگ-بیکاره-مفتخور-بی‌غیرت

روی شاخ بودن-مسلم بودن-قطعی بودن
خواب به سر شدن-نگا. خواب به خواب شدن

جوش خوردن-لحیم شدن-به هم پیوستن-معاشرت کردن با دیگران

خرج راه-هزینه ی سفر

ته و توی چیزی را در آوردن-درباره ی چیزی تحقیق کردن

باد کردن-به خود بالیدن-مغرور شدن

حرف دهن خود را نفهمیدن-مزخرف گفتن-حرف بی ربط زدن

زیر زمین-اتاق یا بخشی از ساختمان که در پایین تر از سطح زمین قرار دارد

آبِ سیاه(نیمه کوری)

برادر تنی-برادر حقیقی

به کارخوردن-بدرد خوردن-کارآمد بودن

اُرُسی(کفش)

چهار چشمی پاییدن-با دقت مواظب بودن

جایی را جارو کردن-همه ی موجودی جایی را با خود بردن

رودربایستی داشتن-ملاحظه کردن-پروا داشتن

آب به چشم آمدن(طمع کردن)

دست به فرار کسی خوب بودن-در گریختن استاد بودن

خراب کردن-زرد کردن-آلودن لباس-نظم کار چیزی را به هم زدن

اوراق(قراضه، اسقاط، ازکارافتاده)

 
خاله خرسه-دوست نادان

خوار و ضعیف-نحیف-ناتوان

اسم‌ورسم-نام و مقام-شهرت و اعتبار

به غوره مویز شدن-آموزش ندیده و بی تجربه ادعا داشتن

جِرِ ِنگ جِرِ ِنگ-صدای برخورد چیزهای فلزی

خوش برش-جامه ای که اندازه و برازنده ی قامت دوخته شده است

چُسَکی-کم دوام و سرهم بندی شده

بله قربان-در حالت احترام در جواب مثبت می گویند-مجازا به معنی تملق است

ریزه خورده-خرده ریزه-وسایل کم بهای خانه

بر و بیا-رفت و آمد- دم و دستگاه
بدلی-تقلبی-جنس بد

تک مضراب زدن-سخن ناموافق و ناهنجار گفتن

آب رفتن زیر پوست کسی-پس از لاغری کمی فربه شدن
تبدیل به احسن کردن-چیزی را با چیز بهتری عوض کردن

حدس زدن-پنداشتن-گمان کردن

چنگ به دل نزدن-ارزش نداشتن-قابل اعتنا نبودن-جالب نبودن

بغض کسی ترکیدن-از حالت گرفتگی و تاثر به گریه افتادن

انداختنی-جنس نامرغوب

دم ِ بخت-دختری که به سن ازدواج رسیده است

بند زدن-به یکدیگر وصل کردن-به هم چسباندن

روغن گرفتن از آب-از هر اتفاق خوب یا بدی به سود خود بهره گرفتن
ریش توپی-ریش تپه

اهل محل(همه‌ی کسانی که در یک محل کار یا زندگی می‌کنند)

 

بی بی-مادر بزرگ-زن سالخورده و محترم

اسم شب-کلمه‌ی رمز برای عبور به هنگام شب

خشکه-مزد نقدی بدون غذا و لباس-غذای بدون پخت-لباس بدون دوخت

از پا درآمدن(افتادن، سخت خسته و درمانده شدن)

به ته دیگ خوردن کفگیر-بی چیز شدن-تمام شدن سرمایه

زبان کوچک-گوشت زبان شکل آویخته در حلق

راحت باش-خطابی به سربازان به هنگام آموزش نظامی برای اندکی استراحت

دل پُر داشتن-کینه و دلخوری دیرینه داشتن

آلا گارسون-اصلاح موی سر زن به سبک موی پسران

آسمان به ابرو پوشیدن-پنهان ساختن امر آشکار

تاب برداشتن-خم شدن-شکم دادن-لوچ شدن چشم

آفتاب چریدن(بی‌کار بودن، چیزی برای خوردن نداشتن)

آسیاب‌گردان-کسی که به‌خوبی از عهده‌ی کارها بر می‌آید

درز کردن-فاش شدن-آشکار شدن

چَرچَر-اسباب عیش و عشرت

پُرز دادن-روی آتش گرفتن مرغ پر کنده برای سوزاندن پرهای ریز آن

زبان باز-کسی که با چرب زبانی به مقصود خود می رسد

روده درازی-پرحرفی-وراجی

آب حیات(عشق و محبت، دهان معشوق)

دو پا در یک کفش کردن-سماجت و اصرار کردن

رد خور-رد شدنی-سزاوار ترک کردن

دنبال کسی گذاشتن-در پی کسی دویدن-کسی را تعقیب کردن

چاقالو-چاق-فربه

 

به قوزک پای کسی نرسیدن-در برابر کسی بسیار حقیر و ناچیز یودن

چو انداختن-شایعه پراکندن

حیوان-نوعی دشنام به کسی که کاری را از روی بی شعوری کند

پر زور بودن سمبه-زیاد بودن فشار

آفتاب لب بام-پیری نزدیک به مرگ

توی کوک کسی یا چیزی رفتن-کسی یا چیزی را زیر نظر داشتن- توی نخ چیزی رفتن

آواز دهل-چیزی که تنها سخن‌گفتن درباره‌ی آن جالب است-نه خودش = چیزی که از آن سخن زیاد می‌گویند اما واقعیت آنچنانی ندارد

درس خود را از بر بودن-موقعیت و وضعیت را خوب دزیافتن-به کار خود وارد بودن-بیدار و هوشیار بودن

زبان را گاز گرفتن-از گفتن سخنی پشیمان شدن

آسمان (و) ریسمان(حرف‌های بی‌ربط و صد تا یک قاز)

دق مرگ-دق کش

با محبت-زود جوش و مهربان

به حرف آوردن کسی-کسی را به سخن گفتن واداشتن

رمباندن-خراب کردن

چوب رخت-چوبی افقی که جامه را بر آن می آویزند
بازیگوشی کردن-بازی دوست بودن-سبکی کردن-شوخ بودن
آبدست-ماهر-استاد
آلنگ دولنگ-چیزهای بی‌هوده‌ای که به‌عنوان زینت به چیزی می‌آویزند

آب رفتن-بی‌اعتبار شدن-کوچک شدن

خر گردن-گردن کلفت-بی عار

باد به غبغب انداختن-تکبر کردن-خودخواهی نشان دادن

دو پول-مبلغ بسیار ناچیز و اندک

دود ِ نازک-دود سیگار و قلیان و چپق

در خود را گذاشتن-سکوت کردن-خفه شدن
چُلمن-پخمه-کسی که زود گول می خورد

به آخر خط رسیدن-به پایان کار

بالا خانه-اتاقی که بر روی آخرین طبقه ساخته می شود

از آب درآمدن-نتیجه دادن-تربیت شدن-روشن شدن حقیقت

چلو-برنج آب کشیده

الکی(بی‌هوده، بی‌خود، دروغکی)

رو نشان دادن-چهره نمایاندن

زهرآب ریختن-ادرار کردن-شاشیدن
توی آش کسی آب سرد ریختن-عیش کسی را کور کردن-بساط کسی را به هم زدن
 

جوشی شدن-عصبانی شدن

اسب چپ با همدیگر بستن(با هم کینه و دشمنی داشتن)

 
دهن کسی را آب انداختن-کسی را به طمع انداختن-میل شدید در کسی ایجاد کردن
خبرگزاری-موسسه ی خبرگیری و انتشار خبر
پر و پا داشتن-پایه و اساس داشتن

تنبان فاطی- برای فاطی تنبان نشدن

آش هفت جوش(قضیه‌ی پیچیده)

خر با تشدید-بسیار احمق-الاغ تمام عیار

پیاله فروش-میخانه چی

چینه کشیدن-ساختن دیوار گلی

دست کسی رو شدن-مچ کسی باز شدن-حیله ی کسی آشکار شدن

داد و هوار-داد و فریاد

چینی بند-چینی بند زن

به دردسر افتادن-با مشکلی روبرو شدن-به مخمصه ای گرفتار شدن

تو نخ کسی یا چیزی بودن یا رفتن-کسی یا چیزی را پاییدن و زیر نظر داشتن

آینه‌ی دق-آینه‌ای که شخص خود را در آن عجیب و غریب می‌بیند – شخص عبوس و بدقدم

دوش فنگ-نهادن قنداق تفنگ در کف دست و لوله ی آن بر دوش

تَپ تَپ-آواز خوردن چیزی به چیز نرم

خاله زنک-زن امل و دنیا ندیده-بی سواد و عامی-کسی که همواره درباره ی دیگران حرف می زند

تخم چهارشنبه-حرم زاده-ناسزایی برای بچه های شریر

حرص خوردن-عصبانی شدن
به دست و پای کسی افتادن-با التماس تقاضای ترحم کردن-نهایت خاکساری کردن

دست به کار نرفتن-حال کار کردن نداشتن-برای کار بی حوصله بودن

خوش بیار-آن که کار و روزگار بر وفق مرادش می گذرد-خوش شانس

چوروک افتادن-چین پیداکردن چیزی

خوش شانس-خوش اقبال-خوش طالع

 

تابوت خشکه-بسیار لاغر و ناتوان

چهار عمل اصلی-جمع و تفریق و ضرب و تقسیم

از خرس مویی کندن-از مردم خسیس چیزی درآوردن-هرچند ناچیز باشد

شماره ی نوشته : ١- ۹ / ۷

تمدن داشتن-دارای تربیت بودن

پیش خور-از پیش گرفتن حقوق مقرری
درویش کردن چشم ها-نادیده انگاشتن-نگاه نکردن

جیز-اسم صوت در زبان کودکان به معنی سوختن

عینک ذره بینی بسیار قوی

خش خش-صدای برخورد چیزهای خشک به یکدیگر-صدای راه رفتن روی برگ های خشک شده

حاج خانم-عنوان احترام آمیز برای زنان مسلمان سالمند

دو دل-مردد-بی تصمیم

آبِ سیاه(نیمه کوری)

جَستن چشم-پریدن پلک چشم

تل و بل-جا به جا کردن-بالا و پایین کردن

خط کشیدن دور چیزی-چیزی را کنار نهادن-دست کشیدن از چیزی

پشتی-بالش-حمایت

آتش کردن (گشودن)(شلیک کردن)

روی چوب کردن کسی-کسی را برای کاری تحریک کردن

رگ خواب کسی را به دست آوردن-نقطه ضعف کسی را پیدا کردن-کسی را تابع خود کردن

از جلوی کسی در آمدن(در برابر کسی مقاومت کردن)

خروس قندی-آب نباتی به شکل خروس

بجایی رسیدن-به مقصود رسیدن-مقام یافتن

زهره ی کسی آب شدن-سخت ترسیدن

بید خورده-کهنه و فرسوده
خود را به ناخوشی زدن-تمارض کردن

تند-بسیار تلخ و تیز-سخت و شدید-پر رنگ

خوشا به حال ماهی-خیلی تشنه ام

تلق و تولوق-صدای ناهنجار

خرده بُرده-مشکل-اختلاف

آلامد(باب روز، به‌رسم معمول)

اقل‌کم(دست‌کم، لااقل)

آفتاب کردن-برای خشک کردن جلو آفتاب گذاشتن

بالاخانه را اجاره دادن-تهی مغز بودن-افکار ابلهانه داشتن
 

بازار پسند-مورد پسند خریدار و فروشنده-قابل فروش

چشم باباقوری-نابینا-کور

اخت شدن با کسی(مانوس شدن با کسی)

بی همه چیز-آدم بد جنس-نادرست-کسی که صفت خوبی ندارد

حسرت به دلی-آرزومندی شدید

از بز حرام‌زاده‌تر(سخت‌گریز و حیله‌گر)

دربست-یک جا-به طور کامل-به طور کلی

روی چوب کردن کسی-کسی را برای کاری تحریک کردن

جا رفتن-مغلوب شدن-خود را کنار کشیدن

دست روی دست گذاشتن-وقت گذراندن-به کاری دست نزدن

 

انداختن باد به غبغب(تکبر کردن، قیافه گرفتن)

اِحلیل خوردن(فریب خوردن)

از منبر پایین آمدن(از پرچانگی دست برداشتن، سخن را به پایان آوردن)

چای دبش-چای مرغوب که دهان را گس کند

زدن به چاک-در رفتن-جیم شدن

زوراب زدن-برای استفراغ زور زدن ولی چیزی بالا نیاوردن

چسونه-پست و نالایق-دشنامی برای تحقیر

روده درازی-پرحرفی-وراجی

جایی که عرب نی انداخت-جایی پرت که در آن جا خبری از کسی نمی آید

چشم را درویش کردن-جلوی نگاه خود را گرفتن-نگاه نکردن
جارچی-کسی که حرف در دهانش بند نمی شود-دهن لق

حاجی ارزانی-گران فروش

خدا به همراه-خدا خافظ

 

زن و بچه-اهل و عیال-زن و فرزند

زبان درازی کردن-با گستاخی و بی ادبی خارج از حد خود سخن گفتن

چایمان-سرما خوردگی

حال و بار-وضع زندگی

دندان کسی پیش کسی گیر کردن-عاشق کسی شدن-شیفته ی کسی شدن

تزریقات چی-کسی که کارش تزریق آمپول است

تزریقات-بخش ویژه ی تزریق آمپول

خنگ خدا-نادان و کودن

تلنگ در رفتن-باد صدادار در کردن-کنایه از ضعیف و ناتوان شدن

ترکیدن بغض- بغض کسی ترکیدن

چارقد-روسری زنانه

دوا خوری-عرق خوری-مجلس صرف مشروبات الکلی

خاک انداز-وسیله ای برای گردآوردن و حمل آشغال و زباله

پلیتیک زدن-سیاست به کار بردن

تعارف شاه عبدالعظیمی-تعارف زبانی و غیرجدی

چوب زدن-با چوب تنبیه کردن

حرف گوش کن-حرف شنو

خِر به خِر گرفتن-گلاویز شدن

آتو-بهانه-دستاویز-نقطه‌ضعف

تک روی-عمل بدون توجه به جمع

پنجه-انگشتان پنجگانه ی دست

ریش تراش-دستگاهی دارای تیغ برای تراشیدن ریش

خاله وارَس-آدم فضول

اسپند روی آتش بودن-سخت نگران و دلواپس بودن-آرام و قرار نداشتن

چراغ توری-چراغی نفتی که نور آن با توری مخصوصی پخش می شود

اهل محل-همه‌ی کسانی که در یک محل کار یا زندگی می‌کنند

حساب کردن-پرداختن خرج

آفتاب چریدن-بی‌کار بودن-چیزی برای خوردن نداشتن
دل پیچه-دل درد-فشار آمدن به معده و روده بر اثر بیماری های گوارشی

پایین دست-طرف پایین

استخوان در گلو داشتن(رنج و سختی کشیدن)

پاره شدن چرت ب-ا امری نامنتظر روبرو شدن-جا خوردن

دیر کرد-تاخیر-تعویق

حکم حکم نادر و مرگ مفاجا-حکم صد در صد لازم الاجرا

زبان باز-کسی که با چرب زبانی به مقصود خود می رسد

افتادن توی هچل-گرفتار دردسر و ناراحتی شدن

رنگ و وارنگ-رنگارنگ-به رنگ های گوناگون-از همه نوع

آفتابی شدن-پیدا و آشکار شدن-بیرون زدن آب قنات

چله-چاق-چرب و چیلی

اداره بازی-پرداختن بیش از حد به تشریفات زاید اداری

دهن کجی کردن-ادا و شکلک در آوردن برای مسخره کردن-بی اعتنایی کردن

دل فرو ریختن-سخت وحشت کردن-بسیار ترسیدن

باطله-چیزی که ارزش خود را از دست داده است

تو آستین بودن-حاضر و آماده بودن-آماده داشتن

اُمُل-عقب‌افتاده-قدیمی

آن‌ها را خانم زاییده، ماها را کلفت؟-چرا آن‌ها را بر ما ترجیح می‌دهند؟ چرا به ما اجحاف می‌کنند؟

زیر دماغ کسی سبز شدن-ناگهان در برابر کسی حاضر شدن

زلف گذاشتن-موی خود را بلند کردن

دانگی-انجام کاری با پرداخت سهم خود از هزینه ی آن

بار و بنه-وسایل سفر

اکبیری-زشت-بی‌ریخت

چیلک دان کسی را تکاندن-کسی را وادار با افشای رازش کردن

پر و پا قرص-دارای اعتقاد محکم-استوار

جوان مرگ شدن-در جوانی مردن

چیزیش شدن-رازی در دل داشتن-حال غیر عادی داشتن

جن زده-دیوانه
 

دان پاشیدن-دانه ریختن-به قصد گرفتار کردن کسی به او امتیازات دادن

اُریب-کجکی-یک بر-یک ور

در قال را گذاشتن-به سکوت برگزار کردن-مسکوت گذاشتن

 

حرف شنوی-سر به راهی-تبعیت-نصیحت پذیری

بی قابلیت-بی ارزش-اندک-مختصر

انسان بودن-شریف و درست بودن

دو شاخ-دارای دو شقه

از صرافت چیزی افتادن-از انجام کاری منصرف شدن

دست اول-نو و تازه

راپرت-گزارش-خبر

زه زدن-بیرون شدن کمی رطوبت از مخرج-از زیر کار شانه خالی کردن-منصرف شدن

رنگ و رو-آب و رنگ-جلا و درخشندگی

آتش‌پاره(شوخ و شنگ، فرز و چالاک، کرم شبتاب)

دماغ را بالا کشیدن-اظهار نارضایتی کردن

بد قدم-نامبارک-بد شگون

خرجی-پول لازم برای گذران روز

دوری-ظرف غذاخوری پهن

دوا شور-شستن فرش با نوعی دوای جلا دهنده

حقه به کار زدن-نگا. حقه به کار بردن

دل و روده ی چیزی را در آوردن-اجزای درون چیزی را به هم زدن و بیرون ریختن

آب از آب تکان نخوردن(رخ ندادن جنجال و هیاهو، آرام ماندن اوضاع)

تو زدن-حرف خود را پس گرفتن-از تصمیمی منصرف شدن

اروای ننه‌ات(ارواح بابات)

از رو رفتن(خجالت کشیدن، از میدان به‌در رفتن)

از کسی کشیدن-از کسی رنج کشیدن

زاغ گرفتن-مسخره کردن-شیشکی بستن

جفت گیری کردن-جماع کردن حیوانات

ته دل کسی قرص بودن-خاطرجمع بودن-نگرانی نداشتن

حلال وار-به صورت حلال

این خاکدان(دنیا)

دله کاری-پرداختن به کارهای پست و کم درآمد

پای کسی جایی بند نبودن-هیچ اعتباری نداشتن

رشوه خوار-کسی که برای انجام کاری ناروا دستمزد دریافت می کند

باز شدن نیش کسی-تبسم کردن از روی خوشحالی و خوشوقتی

چم کسی را به دست آوردن-رگ خواب کسی را دانستن-نقطه ی ضعف کسی را دانستن

جز و ولز-نگا. جز و وز

اصل‌ کاری-مهم‌ترین چیز یا شخص

چرخ دستی-چرخ خیاطی که با دست به حرکت می افتد

رفته رفته-کم کم-خرد خرد-یواش یواش
از جیب خوردن-در آمد نداشتن-از بس‌انداز خرج کردن
جاجا-آوازی که با آن مرغ را به لانه اش می رانند

روی دوش کسی سوار شدن-بر کسی مسلط شدن

از این حرف‌ها-مطالبی از آن‌گونه که پیش از این گفته شد

به دست و پا افتادن-به تلاش و تقلای زیاد افتادن

روی زمین سفت نشاشیدن-به مقاومتی بر نخوردن

تخم چشم-مردمک چشم

حرف-سخن-گفتار-کلام

پاچه ورمالیده-بی شرم و پر رو-حقه باز

در باغ سبز نشان دادن-وعده های فریبنده دادن-امید واهی برای کسی ایجاد کردن

زرت کسی قمصور شدن-به وضع بد و خنده داری از پا درآمدن-بیمار شدن-شکست خوردن

از شیر مرغ تا جان آمیزاد(از سیر تا پیاز)

دم خروس در دست داشتن-بهانه داشتن

از این حَسن تا آن حَسن صد گز رسن-در باره‌ی دو چیز گویند که ظاهری یکسان و بهایی بسیار متفاوت دارند

زیر و زبر گذاشتن-اعراب گذاشتن بر حروف

توان هماوردی با کسی را داشتن

بافتنی-جامه ای که با دست بافته شده باشد

زد و بندچی-توطئه گر-ساخت و پاخت کننده

تاج گل به سر کسی زدن-کار نیکی در حق کسی کردن

رگ بسمل کسی خاریدن-در معرض خطر و مرگ قرار گرفتن

اُریب-کجکی-یک بر-یک ور

جور در آمدن-نگا. جور آمدن
برآمده-بزرگ شده-ورم کرده

با دم خود گردو شکستن-سخت شادمان و خوشحال بودن

پیچه-نقابی که در گذشته زنان بر روی می گذاشتند

برای کسی لقمه گرفتن-برای کسی کار پر دردسری تدارک دیدن-کسی را بد معرفی کردن

خصوصی-مقابل عمومی

آدم بی‌معنی-آدم بی‌خود

چوب آخر را زدن-پایان کاری را اعلام کردن-مانند در حراج

پالان گذاشتن بر کسی-کسی را خر کردن-فریب دادن

ادرار بزرگ-مدفوع

خل و ول-دیوانه-ساده لوح

دوش گرفتن-زیر دوش ایستادن و خود را شستن

زهرحند-خنده ی تلخ و از روی خشم

دست آویز-بهانه-مستمسک-عذر
خاطر جمع بودن-مطمئن بودن-یقین داشتن
به گرد کسی نرسیدن-بسیار عقب بودن از کسی-فاصله ی بسیار با کسی داشتن

جنگ زرگری-دعوای دروغین-جنگ مصلحتی

توپ بستن به مال-حیف و میل کردن مال-ولخرجی کردن

چراغ الله-نگا. چراغ

از دل و دماغ افتادن(شور و نشاط خود را از دست دادن، بی‌حوصله شدن)
آب پاکی روی دست کسی ریختن-کسی را کاملن ناامید کردن

بار کسی نبودن-شعور و آگاهی نداشتن

 

خیک باد-باد کرده-شکم آورده-آبستن

از تک و تا نینداختن خود(از رو نرفتن، جا نزدن، خود را نباختن)

خود را به شغال مردگی زدن-خود را مظلوم وانمود کردن

الانه-همین حالا-هم اکنون

رودل کردن-به سنگینی معده دچار شدن
ددری-کسی که همیشه می خواهد بیرون برود-زن بدکاره

زر ورق-کاغذ نازک و شفاف و زنگی

رویم به دیوار-هنگام گفتن مطلب ناخوشایندی می گویند

دیر جوش-آن که دیر الفت و دوستی پیدا می کند

بد سیرت کردن-به دختری تجاوز کردن-بی عصمت کردن

اشک تمساح(گریه ی دروغین)

دود چیزی تو چشم کسی رفتن-سودش به کسی و زیانش به دیگری زسیدن

پرس و جو کردن-پرسیدن-خبر گرفتن

دل فرو ریختن-سخت وحشت کردن-بسیار ترسیدن

تفنگ ته پر ت-فنگی که با فشنگ شلیک می کند

خر و پف-نگا. خرناس

بی دماغ-افسرده-اوقات تلخ-دمق

آل-موجودات افسانه‌ای مانند جن و غول

رد کسی را گرفتن-از روی جای پا یا آثار دیگر کسی را دنبال کردن

رفتن بالای منبر برای کسی-پشت سر کسی بد و بیراه گفتن-غیبت کردن

چسی مالیات داره-به کسی می گویند که قمپز در می کند

 
آب را گل آلود کردن-برای سود خود کارها را به هم زدن
دُم عَلم کردن-اظهار وجود کردن-حالت تعرض به خود گرفتن

ازخداخواسته(آرزومند، مشتاق)

بکُش-تا سر حد مرگ-بیش از حد توانایی

بد قدم-نامبارک-بد شگون

جُم خوردن-تکان خوردن-برای انجام کاری آماده شدن

حُجره-دفتر کار در بازار و تیمچه

انگشت عسلی به‌دیوار کشیدن-هنگامه بر پا کردن-مردم را متوجه‌ی جایی کردن

زیر غلیانی-ناشتایی-غذای صیح-چارپایه ای که زیر غلیان می گذارند

پاشنه بلند-کفش زنانه با پاشنه های بلند

 

الواتی کردن(عیاشی و هرزگی کردن)

حق گرفتن-نگا. حق بردن

اُرُسی-کفش
پا سوخته ی کسی شدن-عاشق کسی شدن-زیان بردن به علت دوستی با کسی

جوجه فکلی-تازه کار و نا آزموده

دزد سر گردنه-کاسب نادرست و گران فروش

دست به سر کردن کسی-کسی را به بهانه ای برای انجام کاری بیرون فرستادن-کسی را رد کردن

آبِ خشک-آب بسته

حلیله و ملیله-چیز موهوم-داروی بی خاصیت-روغن میخ طویله

چراغ-پولی که معرکه گیران درخواست می کنند

بیلاخ نشان دادن-حرف طرف را باور نکردن-شیشکی بستن

آب تاختن-پیشاب کردن

آسمان‌جل(ندار، بی‌چیز، کسی که رواندازش آسمان است)

ریخته پاشیده-درهم برهم-شلوغ پلوغ

چاق سلامتی کردن-احوال پرسی کردن

چاروادار قمی بودن-هم از توبره خوردن-هم از آخور

بید خورده-کهنه و فرسوده

توی کوک کسی یا چیزی رفتن-کسی یا چیزی را زیر نظر داشتن- توی نخ چیزی رفتن

از خر افتادن(نابود شدن، مردن)

دهان گیره-غذای اندکی که میان دو غذای اصلی می خورند

رنگ دادن و رنگ گرفتن-رنگ به رنگ شدن

رومیزی-منسوب به میز

پول چایی-انعام-بخشش

انداختن باد به غبغب(تکبر کردن، قیافه گرفتن)

خیر ندیده-نفرینی است به معنی امیدوارم خیر نبیند

دانه دانه شدن-دانه ها از یکدیگر جدا شدن

انگشت کردن(انگشت رساندن)

زبان گرفتن-لکنت زبان-از حالات و گفتار مرده یاد کردن و دیگران را گریاندن

چرخ خوردن-به دور خود چرخیدن

دنیا آمدن-زاده شدن

 

دیزی دِهناری-آدم بی ظرفیت و کم طاقت

تیغه-هر چیزی که مانند تیغ باشد-دیوار نازک

پنجول زدن-با ناخن های دست روی تن کسی را خراش دادن

از جا پریدن(یکه خوردن، عصبی شدن)

آفتاب لب بام(پیری نزدیک به مرگ)

الابختکی-اتفاقی-تصادفی

خواب به خواب شدن-خواب از سر پریدن-بدخواب شدن

اوضاع احوال(وضع و حال)

ریش تراش-دستگاهی دارای تیغ برای تراشیدن ریش

جرات کردن-گستاخی کردن-دلیری کردن

تنگ آفتاب-درست در لحظه ی طلوع خورشی

زیر زانویی-رشوه ی مختصر و نهانی

دانشگاه-محل آموزش دانش و فلسفه و هنر

دستمال ابریشمی-چاپلوسی-تملق

دله کردن-کسی را به دلگی عادت دادن

از دست کسی در رفتن(کاری را بی‌اختیار و ناخواسته انجام دادن)

بگیر بگیر-بازداشت افراد بسیار-توقیف گروهی

چِخ کردن-راندن سگ

برادر شوهر-برادرِ شوهر هر زن

دزدیده-دزدکی
زپرتو-ضعیف-بی دوام

پیش فروش کردن-پیش از آماده کردن کالا آن را فروختن

جرواجر کردن-پاره پاره کردن

دردر کردن-چو انداختن-شایع کردن

چپ اندر قیچی-نامنظم و نامرتب-بی نظم و قاعده

 

آفتاب روی پشت بام جمع کردن-کاملا تنگدست بودن

پاتیل در رفته-پیر و شکسته

به هدر رفتن-تلف شدن-تباه شدن- از دست رفتن

دست به دست دادن-دست عروس را در دست داماد گذاشتن

خون کسی را حلال کردن-کسی را کشتن

از آب و گل در آمدن(مراحل اولیه‌ی شکل‌پذیری را پشت سر گذاشتن، بزرگ شدن کودک)

از کیسه‌ی خلیفه بخشیدن(از دارایی دیگران بخشیدن)

در تاریکی روشنایی را پاییدن-به طور نهانی مراقب کسی یا چیزی بودن

از چشم افتادن(مورد بی مهری قرار گرفتن ، بی‌اعتبار شدن)

ساییدن دندان ها به یکدیگر به هنگام خشم یا در خواب

آشنا روشنا-دوست آشنا

اوت کردن(بیرون انداختن، بیرون کردن)

از روی معده حرف زدن(بدون تعمق و بدون منظور چیزی گفتن)

به جا آوردن-شناختن

جناغ-استخوان جلو سینه ی مرغ

زرت و زبیل-آت و آشغال-خرده ریزهای کم ارزش

خون گرفته-آن که قتلی کرده و نگرانی آن او را از حال عادی خارج کرده است

پلکیدن-در جایی رفت و آمد کردن-آهسته و آرام رفتن-ول گشتن

پیش بردن-کاری را به انجام رسانیدن

تلکه بندی-چیزی سرهم بندی شده و آسیب پذیر

زیر ِ گوش-سخت نزدیک-دم دست

ز ِله کردن-به تنگ آوردن-به ستوه آوردن-عاجز کردن

بلا گردان کسی شدن-به جان خریدن بلای کسی

اشکنک سرشکنک داشتن-با خطر همراه بودن

چه مرگته ؟-چه دردی داری ؟

بریده بریده-منقطع-پاره پاره-گسسته

پا به سال گذاشتن-بزرگ شدن

زُل-خیره

چاخان بازی-حقه بازی-چرب زبانی-دروغ بافی

از چاله در آمدن و به چاه افتادن-از باران به ناودان پناه بردن

خُل-آتش زیر خاکستر-خاک و کثافت

جرواجر کردن-پاره پاره کردن

در بحر چیزی رفتن-در چیزی دقیق شدن-سخت متوجه ی چیزی شدن

 

پته ی کسی روی آب افتادن-راز کسی فاش شدن-رسوا شدن

خاک انداز-وسیله ای برای گردآوردن و حمل آشغال و زباله

راپرت کردن-گزارش دادن-خبر دادن

آواز دهل-چیزی که تنها سخن‌گفتن درباره‌ی آن جالب است-نه خودش = چیزی که از آن سخن زیاد می‌گویند اما واقعیت آنچنانی ندارد

در آوردن تقلید-ادای کسی را در آوردن-مسخره کردن

خرج-هزینه-پول مصرف روزانه ی خانواده

ُک-ت منقار مرغ-تیزی سر چیزی

تیار کردن-آماده کردن
رک و راست-صاف و پوست کنده-صریح

از تعجب شاخ در آوردن-بسیار شگفت زده شدن

دوخت و دوز-خیاطی

از سر کسی زیاد بودن(بیش از حد توانایی و ظرفیت کسی بودن)

پا گذاشتن-وارد شدن-رسیدن

دهن-واحد آواز خواندن

زیر غلیانی-ناشتایی-غذای صیح-چارپایه ای که زیر غلیان می گذارند

دخترینه-دختر-مونث

انگشت در سوراخ مار کردن(دانسته خود را هلاک کردن)
از آب روغن گرفتن(از هر اتفاقی بهره برداشتن)

ازرق-چشم زاغ

پشت چشم نازک کردن-پشت چشم آمدن

 
آتشِ بسته(طلا)

زخم زبان-نیش زبان-آزردگی از سخن کسی

چشم زخم زدن-چشم زدن-آسیب رساندن

الف شدن اسب-هر دو پا بلند کردن اسب

 
بوگندو-آدم کثیف و بد بو
درگذشتن-صرف نظر کردن-مردن
جشنواره-جشن فزهنگی-فستیوال

دولابچه-کمد کوچک

چله بُری کردن-رفت و آمد بسیار کردن

چشم بازار را درآوردن-چیز بسیار بد و نامرغوب خریدن

خوش برش-جامه ای که اندازه و برازنده ی قامت دوخته شده است
به رخ کشیدن-به چشم آوردن-یادآوری کردن

آفتاب‌نشین(بیکاره و تنبل)

رشته فرنگی-ماکارونی

از سر کسی افتادن-عادتی را ترک کردن

زبان به دهان نگرفتن-پیوسته گریه کردن-آرام نگرفتن

پاشویه کردن-شستن پای بیمار با آب گرم نمکدار برای پایین آورد تب

دق-غصه و ناراحتی-نوعی بیماری روحی که بیمار را رنجور می کند و از بین می برد

پیچیدن نسخه-آماده کردن داروی نسخه ی دکتر در داروخانه

خودفروشی-فاحشگی-خیانت

تنگ شدن خلق-عصبی شدن-بی حوصله شدن-خشمگین شدن

زیر سر گذاشتن-زیر سر داشتن

دور زدن-چرخیدن و تغییر جهت دادن

بز رقصاندن-هر دم بهانه ی تازه ای آوردن

دوا به خورد کسی دادن-مسموم کردن-به زور به کسی دارو یا مشروب خوراندن

بازتاب-واکنش-برگشت نور-صدا یا حرارت
خداپسندانه-مورد پسند خدا

زننده-زشت-نامطبوع-نفرت انگیز

زنده دل-آدم با شور و حرارت-پرنشاط
 

دو جین-دوازده تا

پس گوش انداختن-مسامحه کردن-به تاخیر انداختن

در دار-دارای سرپوش

آهو چشم(معشوق، شاهد)

بچه ی سر راهی-بچه ای که او را سر راه گذاشته اند تا برده شود

چله نشینی-خانه نشینی

زر زدن-دری وری گفتن-گریه کردن

زیر بال کسی را گرفتن-به کسی کمک کردن

دست به آب رسانیدن-به دستشویی رفتن-به توالت رفتن

آب آتش زده(اشک)

از گردۀ کسی کار کشیدن-کسی را به سود خود بی‌رحمانه به کار واداشتن

پشته کردن-روی هم انباشتن

خیک محمد-آدم چاق و فربه

 

زبان درازی کردن-با گستاخی و بی ادبی خارج از حد خود سخن گفتن

برده خورده-ملاحظه-پروا

حق-باج سبیل-رشوه

آمد نیامد داشتن(روی دادن واقعه‌ای که احتمال فرخنده و نحس‌بودن هر دو در آن هست)

آب و تاب-تکلف-لفت و لعاب-تفصیل

زار زار-گریه ی شدید
آب آتش مزاج(می سرخ)
پیشواز رفتن-به دیدار کسی شتافتن-پیش از آغاز ماه رمضان روزه گرفتن

از کیسه خوردن(از جیب خوردن)

استخوان‌بندی(درست کردن انگاره و طرح)

خواهی نخواهی-نگا. خواه و ناخواه

زیاده روی کردن-اسراف کردن-افراط کردن

تخم طلا گذاشتن-کنایه از چیز گران بها آوردن-کار بسیار مهمی انجام دادن

رتوش-دستکاری و آرایش عکس
آدم‌قحطی(کمیابی آدم های کارآمد)

ریش کسی را چسبیدن-یقه ی کسی را چسبیدن

پاچه ی کسی را گرفتن-بی جهت و بی مقدمه برکسی آشفتن

افتادن به گردن کسی-به کسی تحمیل شدن

این دو کله‌دار(خورشید و ماه)

آلبالو گیلاس چیدن-نگاه کردن و ندیدن

دست و دل کسی به کار نرفتن-میل به کار نداشتن

از پاشنه در کردن-پیاده راه درازی را طی کردن

دلگرم-علاقه مند-مشتاق
بی بخار-بی خاصیت-بی عرضه-ناتوان

زاغه نشین-کسی که در خانه ای محقر و آغل مانند زندگی می کند

تپق-گرفتگی زبان

چیلک دان کسی را تکاندن-کسی را وادار با افشای رازش کردن

دستگیره-وسیله ی باز و بسته کردن در و پنجره-کهنه ای در آشپزخانه برای برداشتن دیگ از روی اجاق

دود چراغ-کشیدن شیره

حُجره-دفتر کار در بازار و تیمچه

حَب جیم را خوردن-گریختن-فرار را بر قرار ترجیح دادن-جیم شدن

داغ کسی به دل کسی ماندن-عزادار شدن کسی به دلیل مرگ عزیزی

چموش-سرکش-یکدنده

چاک خوردن-شکافته شدن-پاره شدن

آمادگی و شوق بسیار برای کاری داشتن

رشوه خواری-دریافت دستمزد برای انجام کاری ناروا و غیرقانونی

 

آفتاب گز کردن-ولگردی کردن

دل-معده

چیزی را در کوزه گذاشتن و آبش را خوردن-بی ارزش و اعتبار اعلام کردن چیزی

تق و لق-بی رونق-کاسد-بی مشتری

زبان گیره-وسیله ای که پزشک با آن زبان بیمار را هنگام معاینه گرفته و نگاه می دارد

از پاشنه در آوردن-به هر گوشه و کنار سر کشیدن

انگشت‌پیچ(نوعی گز رقیق)

بشکن زدن ی-برآوردن صدای انگشتان به هنگام شاد

خروس جنگی-کسی که به اندک چیزی به ستیزه برمی خیزد

خدا رسانده-مفت و مجانی به دست آمده

اشک تمساح(گریه ی دروغین)

خیر باشد-پس از شنیدن خواب کسی به فال نیک به او می گویند
خود را به ناخوشی زدن-تمارض کردن

چاشنی زدن-ریختن یا زدن چاشنی به غدا

از جنب و جوش افتادن-آرام گرفتن-شور و هیجان خود را از دست دادن

چوب دو سر طلا-منفور از هر دو طرف-از این جا مانده و از آن جا رانده

تنگ غروب-نزدیک غروب-آفتاب زردی

ابوطیاره(اتوموبیل کهنه و فرسوده)

روی حرف کسی حرف نزدن-با حرف کسی مخالفت نکردن

دلخور کردن-مایه ی گله مندی و نارضایتی کسی را فراهم کردن

خشت به قالب زدن-نگا. خشت انداختن

انداختن توی هچل(دچار دردسر و ناراحتی کردن)

زرتی-بی مقدمه-ناگهان -بدون مطالعه و تعمق

اسم‌ورسم-نام و مقام-شهرت و اعتبار

چاییدن-سرما خوردن-زکام کردن

از زیر بته عمل آمدن(خانواده و اصل و نسبی نداشتن)

خرچه-در مقام توهین به بچه می گویند

پَرت-بی معنی-مزخرف-دور افتاده-خلوت

چار دستی-قمار چهار نفری

تخم مرغ عسلی-تخم مرغی که در آب گرم نیم پز شده است

الدنگ(بیکاره، مفتخور، بی‌غیرت)

چغل خور-سخن چین

راه باز است و جاده دراز-اگر می توانی به قصد خود عمل کن

پشه کسی را لگد زدن-با دردی اندک بنای گله و زاری گذاشتن

جغور بغور-جگر و دل و قلوه ی گاو یا گوسفند که خرد کرده و با پیاز در روغن سرخ کنند

ریختن روی دایره-روی داریه ریختن

دست خالی برگرداندن-نا امید کردن-پاسخ رد دادن

پول ساز-کسی که کارهایش موجب در آمدن پول بسیار شود

دست آموز کردن-تربیت کردن

زبیل-آشغال-زباله
جِر گرفتن کسی را-اوقات کسی تلخ شدن

خِرخِر-آواز کشیدن چیزی سنگین بر زمین-صدای ناهنجار و گوش خراش

 

چین-یک بار درو-بک بار چیدن

خر رنگ کن-خوش طاهر بد باطن