لیست کاملی از اصطلاحات عامیانه و کوچه بازاری قسمت 24

آفتاب را به‌گز پیمودن-کوشش بی‌هوده کردن
جهیزیه-نگا. جهیز

بن بست-کوچه ای که راه در رو نداشته باشد-مشکلی که راه حل نداشته باشد

خاک تو سری کردن-نزدیکی کردن زن با شوهر

حال و حوصله-نگا. حال و احوال

خاله خامباجی-نگا. خاله خاک انداز

پی جوری کردن-پی جویی کردن-دنبال نمودن

زنجیر زن-کسی که در ماه محرم به پشت خود زنجیر می زند

خودفروش-فاحشه-خائن

دوری و دوستی-دوری برای دوام و پایداری دوستی لازم است

آتش بی‌باد-ظلم-می

راست رفتن-مستقیم رفتن-بدون دردسر رفتن

دایی قزی-دختر دایی

خر دادن و خیار گرفتن-چیز گرانی را با چیز ارزان مبادله کردن-فریب خوردن در معامله

از سر دست(کار یا سخنی که فورا و بدون تامل بکنند یا بگویند)

ترک هوا شکستن-کاهش یافتن شدت سرما

حساب-هزینه-مخارج-میزان طلب

زردی کشیدن-تحمل کردن-سختی دیدن-انتظار کشیدن

 

بَده شدن-از چشم افتادن-بد جلوه کردن

آسمان (و) ریسمان به هم بافتن(حرف‌های بی‌ سروته و بی‌ربط زدن)

حساب سازی-خرج تراشی-تقلب در حساب داری

از کیسه شدن-هدر شدن-ضرر کردن
زر زدن-دری وری گفتن-گریه کردن

تازه داماد-پسری که تازه ازدواج کرده است

بلند شدن زیر سر کسی-با کسی سر و سری داشتن-تحریک شدن
 

برگ زدن-حقه زدن-سر کسی کلاه گذاشتن-تقلب کردن

پِر پِر-در زبان کودکان : صدای پریدن پرنده

دمخور-مصاحب-معاشر-همنشین

خود را به موش مردگی زدن-خود را ناتوان

چَپَل-چَپَل کسی که خود را به چیزهای ناشایست آلوده کند-نکبتی
دایی اوغلی-پسر دایی
تخت خوابیدن-راحت و آسوده خوابیدن
آب مریم-شیره‌ی انگور-عصمت و طهارت

چِک کشیدن-حواله کردن با بانک به وسیله ی چک

از خدا بی‌خبر-ظالم-نابه‌کار

درازکش کردن-رو در روی زمین دراز کشیدن
خروس قندی-آب نباتی به شکل خروس

چنار امام زاده صالح-متلک بد

خیس آب شدن-سر تا پا تر شدن

آتش کردن (گشودن)(شلیک کردن)

زبان تر کردن-سخن گفتن

 

دزد حاضر و بز حاضر-می توان همه چیز را دید و داوری کرد

جناغ-استخوان جلو سینه ی مرغ

جا خوردن-یکه خوردن-تعجب زیاد کردن-غافلگیر شدن

دیر رس-میوه ای که دیر می رسد

در آسمان جستن و در زمین یافتن-چیزی یا کسی مورد علاقه را غیر منتظره یافتن و دیدن

اگر و مگر کردن-شرط و بهانه آوردن

خرناس-نگا. خُرخُر

تفنگ کمر شکن-تفنگی که از قنداق خم می شود

آسمان سوراخ شدن(رویداد بزرگ پیش آمدن)

جاده خاکی-راهی که با وسایل فنی ساخته نشده است

باران خوردن-در زیر باران قرار گرفتن و خیس شدن

چارخیابان-میدانی که چهار خیابان به آن باز می شوند

اسباب‌کشی-نقل اثاثه از خانه‌ای به خانه‌ی دیگر

دزدیده نگاه کردن-زیر چشمی نگریستن-بدون آن که طرف بداند او را زیر نظر گرفتن

اینجانب(تعبیر گوینده یا نویسنده از خود)

دل به دل رفتن-دوستی و دشمنی از دو سو بودن
ترکمون زده-نوعی دشنام است. توهینی برای زاییدن یا خراب کاری
پوزه ی کسی را به خاک مالیدن-کسی را شکست دادن
روغن کرمانشاهی-روغنی که در کرمانشاه از شیر گاو و گوسفند به دست می آورند و به ترین روغن زرد است
پشت کار داشتن-داشتن نیرویی که انسان را به پایان دادن کار وا می دارد

دیر به دیر-هر از گاهی-هر از چندی-دیر دیر

ته ریش گذاشتن-کمی ریش بر صورت نگهداشتن

رد پای کسی را گرفتن-رد کسی را برداشتن

ادرار بزرگ(مدفوع)

در هم لولیدن-توی هم رفتن

جر و بحث-مجادله ی شدید گفتاری

تخته پوش کردن-پوشانیدن سقف و مانند آن با تخته

روی هم رفته-جمعن-بر روی هم

روکاری-کار روی بنا یا چیزی

از خیر چیزی گذشتن-از چیزی صرفنظر کردن

چارچار زدن-بی حیایی کردن

ریز-خرد-کوچک

دست نشانده-زیر دست-مطیع-فرمان بردار
اکبیری-زشت-بی‌ریخت

افتادن توی هچل(گرفتار دردسر و ناراحتی شدن)

زبر-خشن-غیر لطیف

زبان گرفتن-کسی را با زبان خوش آرام کردن

بازداشتی-زندانی موقت

از آب گل آلود ماهی گرفتن-از اوضاع درهم و آشفته بهره گرفتن

خوش دوخت-لباسی که به اندازه و برازنده دوخته شده باشد

چشته خور کردن کسی-کسی را از لطف خود بهره مند کردن

ابرو تابیدن-گره بر ابرو افکندن

ریش خود را در آسیا سفید نکردن-تجربه داشتن

شعله‌ی آتش

ریزه خورده-خرده ریزه-وسایل کم بهای خانه

جز جگر زدن-نفرینی است به معنی به بلا گرفتار شدن-دل سوختن بر اثر اندوه و مصیبت

ژله-لرزانک

زمین گذاشتن سر-مردن

رنگ شدن-گول خوردن

چشم کردن-چشم زدن

زیر چاق کردن-برای آماده کردن خود تمرین کردن و مهارت یافتن

به آخر خط رسیدن-به پایان کار

چل گُل-روغنی با خاصیت دارویی

بار سرکه- ترش ابرو

بلند بالا-قد بلند
در رفتن سخن از دهن-سخنی بی اراده گفتن

ددری-کسی که همیشه می خواهد بیرون برود-زن بدکاره

پدر کشتگی-دشمنی شدید-کینه

حق و حساب دادن-رشوه دادن-آجیل دادن

 
الف(قاچ خربزه و از این قبیل، بچه‌ی کوچک، سیخ، راست)

ابنه‌ای-کسی که با شوخی‌های زشت و حرکات جلف وسیله‌ی آزار خود را فراهم می‌آورد

دست به گردن-در حال معاشقه-سریع الوصول

دم کوتوله-کوتاه قامت-چیز کوچک

از پا ننشستن(سماجت ورزیدن، از کوشش دست نکشیدن)
آهنگ ریپ‌دار-آهنگی که یک ضرب آن کم باشد

آفتابه خرج لولهنگ کردن-چیز با ارزشی را در بهای چیز بی‌ارزش دادن

دادستان-ستاننده ی داد-مدعی العموم

دم به خمره زدن-باده گساری کردن-شراب خوردن

 
دُم بریده-زرنگ و ناقلا-بدجنس

خر تو خر-پر هرج و مرج-بی نظم

خرچه-در مقام توهین به بچه می گویند

تمرگیدن-با تحقیر و خشونت نشستن

از پاشنه در آوردن(به هر گوشه و کنار سر کشیدن)

پاخان-پشت هم اندازی-سفسطه کردن

پته ی کسی را روی آب انداختن-راز کسی را فاش کردن-کسی را رسوا کردن

آهوی خاور-آفتاب
تو سری خورده-آدم خوار و حقیر
جوشی شدن-عصبانی شدن

از پاشنه در آوردن(به هر گوشه و کنار سر کشیدن)

تک و دو-دوندگی-درماندگی

خانم باز-مرد معاشر با زنان هرزه

جفتک انداختن-لگد زدن-از انجام کاری خودداری کردن

چپه شدن-واژگون شدن به یک سمت-برگشتن

خودمانی-صمیمی-یکدل

اوستاکار(استادکار، ماهر و مسلط)

تو عالم هپروت بودن- تو آسمان ها سیر کردن

پادرختی-میوه های خراب شده که خود از درخت می افتند

رمبیدن-خراب شدن-فرو ریختن

از آب و گل در آمدن-مراحل اولیه‌ی شکل‌پذیری را پشت سر گذاشتن-بزرگ شدن کودک

از هول هلیم توی دیگ افتادن(از حرص و طمع زیاد به جای سود زیان دیدن)

بغ کردن-چهره درهم کشیدن-ترشرو شدن

حاضر جواب-کسی که برای هر موردی پاسخ آماده دارد

در آوردن پول-برای به دست آوردن پول و درآمد کوشیدن

حرف زدن-پشت سر کسی بدگویی کردن-وراجی کردن
پیش انداختن-جلو انداختن-مقدم داشتن

زاغ چشم-کسی که چشمان آبی رنگ دارد

پشت به کوه اُحد بودن-پشت گرمی داشتن

چِلپ چِلپ-صدای برخورد دست یا پا با آب
بلا گردان-چیزی یا کسی که جلوی آسیب و زیان را می گیرد

آب پاکی روی دست کسی ریختن-کسی را کاملن ناامید کردن

دست از پا خطا نکردن-هیچ کار اشتباهی نکردن-تکان نخوردن

بست نشستن-پناه بردن به بست برای در امان ماندن از تعرض

دم به تله ندادن-با احتیاط رفتار کردن-خطر نکردن

دَم باریک-نوعی انبردست که نوک آن باریک و دراز است

 
ذباله دانی-هر مکان کثیف-بی نظم و بی ارزش
آفتاب گز کردن-ولگردی کردن

جوراب شلواری-جوراب همراه با شلواری از همان جنس و چسبیده به آن

بالای چیزی پول دادن-برای چیزی پول خرج کردن

ادرار بزرگ-مدفوع

زمین ماندن-معطل و معوق ماندن-باقی ماندن و انجام نگرفتن کاری

دمپایی-کفش راحتی خانه

دخل داشتن-ربط داشتن-مربوط بودن

راه بلد-راهنما-آن که راه را خوب می شناسد

اشک کسی دم مشکش بودن-سخت زود رنج بودن-زود به گریه افتادن

ای والله(در مقام تایید و اعتراف به برتری کسی گفته می‌شود، آری به خدا)

دست فروش-دوره گردی که کالای خود را روی دست انداخته و می فروشد

خوش ِ کسی بودن-به هنگام شگفتی مانند چشمم روشن! گویند

دست علی به همراه-علی یارت باد

حاشیه دار-کناره دار

 
پرونده سازی-گردآوری سندهای دروغین برای متهم کردن کسی
دوبلور-دوبله کننده
چشم روشن شدن-شاد و خرسند شدن

دست به ریش کشیدن-با التماس خواهش کردن

راستی؟-واقعن؟ آیا درست است؟

چرخی-کبوتری که در آسمان معلق می زند-کسی که روی چرخ و گاری چیزی می فروشد

چلو خورش-غذایی مرکب از چلو و یک نوع خورش

چهار چنگول ماندن-نگا. چهار چنگول شدن

تخت-آسوده-رضایت بخش-صاف و هموار
پسرخاله ی دسته دیزی-خویشاوندان نزدیک

اشکنک سرشکنک داشتن-با خطر همراه بودن

جنگ حیدری و نعمتی-جنگ میان دو تن یا دو دسته

دَم نقد-آماده-حاضر

بدک-نه چندان بد

از کیسه خوردن-از جیب خوردن

 
برفک-دانه های سفیدی که در دهان نوزادان پدید می آید-بخار یخ بسته-نقطه های سفید روی تصویر
پر بدک-خیلی بد

جور-هم طراز-اخت-هم زبان

ای والله-در مقام تایید و اعتراف به برتری کسی گفته می‌شود-آری به خدا

بابا ننه دار-خانواده دار-اصیل-صاحب نام و نشان

تَک سرما شکستن-از شدت سرما کاسته شدن

از منبر پایین آمدن-از پرچانگی دست برداشتن-سخن را به پایان آوردن

حمالی-کار مفت و مجانی-کار پر زحمت

زاغه نشین-کسی که در خانه ای محقر و آغل مانند زندگی می کند

دبه-ظرف-کوزه

در و تخته به هم خوردن-متناسب هم بودن-لایق هم بودن-با هم جور بودن

چهل منار-تخت جمشید

این تن را کفن کردی(این تن بمیرد)

تحت الشعاع قرار دادن-زیر نفوذ و تاثیر قرار دادن

حلقه-واحد چیزهای گرد مانند دو حلقه فیلم-دو حلقه چاه

دَم ِ قیچی-بریده ها و ریزه های پارچه

خدمت کسی رسیدن-به حضور کسی رسیدن-کسی را تنبیه کردن

باز و بسته ی امام هشتم بودن-نیروی و قدرت خود را مدیون نظر مساعد امام هشتم بودن

آش آلو کردن(خجالت‌زده کردن، کنفت کردن، سکه‌ی یک پول کردن)

آینه‌ی کسی بودن-یکسره از کسی تقلید کردن

برج ریق-برج نامیمون و نامبارک

خرناس-نگا. خُرخُر

چرک-کثیف

پشکل-سرگین حیوانات اهلی

پاشنه ی کفش ور کشیدن-آماده ی انجام کاری شدن

چاخانچی-کسی که همیشه دروغ بافی می کند

بد مزاج-عبوس-ترشرو-تندخو

خرابی کردن-نگا. خرابی بالا آوردن

چوب آخر را زدن-پایان کاری را اعلام کردن-مانند در حراج

چرک کردن-عفونت کردن زخم

بر ملا شدن-آشکار گشتن

دست به جیب-بخشنده-خرج کن

از خاک برداشتن-کسی را نواختن و به جایی رساندن

باد بُروت-خودخواهی-غرور-تکبر

حال و بار-وضع زندگی

 

رگ خواب-نقطه ی ضعف-راه تسلط بر کسی

پیر کردن-کسی را بر اثر آزار زیاد فرسوده کردن

در به دری-بی خانمانی-آوارگی

چانه زدن-پرگویی و اصرار برای تخفیف خواستن

ته تغاری-آخرین فرزند خانواده

زمانه بازی کردن-با زبان بازی و چاپلوسی رفتار کردن

 

چندش آور-تکان دهنده-دل به هم زن

از سکه افتادن(ار رونق افتادن، از دست دادن زیبایی)

چروک خورده-چین خورده-ناصاف شده

آشی شدن(سوراخ‌سوراخ‌شدن بدن از ترکش‌های فراوان)
دو کرپا-چمباتمه

استغفرالله(خدا نکند، خدای نکرده، هرگز)

خاصه-خان لقب آرایشگر شاهان قاجار

ادرار بزرگ(مدفوع)

خاک به سر شدن-مصیبت زده شدن-داغ دیدن-از فدر و اعتبار افتادن

خانم باز-مرد معاشر با زنان هرزه

زیر زبانی-یواش و آهسته-سخنی که از روی بی میلی گفته می شود

آمده(شوخی و لطیفه)

جان پناه-محل امن-آن چه جان را حفظ کند. پناهگاه

راست راستی-حقیقتن-واقعن

چوب را از پهنا پرتاب کردن-ناشیانه عمل کردن

 

صدایی برای نهیب زدن و راندن سگ

خرده خرده-کم کم-رفته رفته

پوشالی-بی ارزش- بی مصرف

آب و گاوشان یکی بودن-شریک و همدست بودن

جزوه کش-کسی که در مجالس ترحیم جزوه های قرآن را پخش می کند

 

جَخت-متضاد صبر

افت کردن-کاهش یافتن-کم شدن

دست زدن-لمس کردن

خنج انداختن-پنجول انداختن-خراشیدن پوست دیگری با ناخن

آماده‌باش-حالت آماده بودن برای رویارویی با خطر

با کسی سرشاخ شدن-با کسی در آفتادن

 

دانش جو-دانش پژوه-آن که در دانشگاه درس می خواند

پاشنه ی کسی را کشیدن-با فریب کسی را به کاری برانگیختن

دل خوشکنک-مایه دلخوشی اندک-آن چه بی پایه ولی مایه ی خرسندی است-گول زنک

 
آفتابه خرج لحیم-بیشتر بودن هزینه‌ی تعمیر چیزی از بهای نو آن

زرت و زبیل-آت و آشغال-خرده ریزهای کم ارزش

بته مرده-بی اصل و نسب-بی کس و کار

پِی-دنبال

چنگلوک-مچاله شده-درهم و برهم-بی قواره

از بر گفتن یا نوشتن-متنی به اتکاء حافظه

دلِی دلِی-حاشا-انکار

پشه کوره-پشه ی ریز

این به آن در-چیزی که عوض دارد گله ندارد-در مقام انجام عمل متقابل می‌گویند

چاق بودن غلیان-آماده بودن غلیان

چار چنگولی-سفت و محکم-با دست ها و پا ها

خرده پا-کاسبان جزء و کم سرمایه

دون پاشیدن-دانه دادن به پرندگان-در باغ سبز نشان دادن-وعده دادن

پی نوشت-مطلبی که پس از پایان نوشته به آن افزوده می شود

بالای منبر رفتن-پر گویی کردن

خرج کردن-هزینه کردن-صرف کردن

دود از کله ی کسی برخاستن-سخت شگفت زده شدن-حیرت بسیار کردن

جان کندن-رنج بسیار بردن-با سختی فراوان کاری را انجام دادن

چاپچی-دروغ گو-لاف زن

جان جانی-صمیمی-یکدل

دل دار-دلیر-شجاع-معشوق

خوش حساب-خوش معامله-آن که بدهی خود را به هنگام بپردازد

بی کتاب-بی پیر-کار دشوار-بی دین-کافر

بالا غیرتا-از راه جوانمردی و گذشت

چشم روشن شدن-شاد و خرسند شدن

آپارتی(زن بی‌حیا و بدزبان، سلیطه، پاچه‌ورمالیده)
ته گیلاس-نوشیدنی کمی که ته گیلاس مانده است
 

اسباب‌کشی-نقل اثاثه از خانه‌ای به خانه‌ی دیگر

رنگ انداختن-رنگ دلخواه را پیدا کردن
چهار شاخ-آلتی چهار شاخه و دسته دار که با آن خرمن را باد می دهند تا کاه از دانه جدا شود

به چاک زدن-فرار کردن-جیم شدن

ابتدا به ساکن-ناگهانی-بی‌مقدمه

تیله ی کسی بودن-گوش به فرمان کسی بودن-زیر اراده ی کسی بودن
چتر شدن-بر سر کسی خراب شدن-ناگهانی مهمان رسیدن

خدا کند-ای کاش

خود را به کرگوشی زدن-به نشنیدن تظاهر کردن

دلنگ و دلنگ-صدای زنگ و ناقوس

دل آمدن-به چیزی تن در دادن

چس و فس-اسباب خرده ریزه ی ناقابل-خرت و پرت

دسته گل به آب دادن-کاری به خطا انجام دادن

 

زبان کسی گرفتن-لکنت زبان داشتن

چاره-درمان

چارچار زدن-بی حیایی کردن

پُک زدن-هر بار کشیدن سیکار و چپق و از این قبیل با نفس عمیق

باد رها کردن-رها کردن باد شکم-تیز در کردن

جور کسی را کشیدن-کاری را به جای کسی برای او کردن

ذات نداشتن-ذات کسی خراب بودن

خیابان گز کردن-ول گشتن

خر رنگ کن-خوش طاهر بد باطن

دزد و دغل-نادرست و مکار

چراغ خواب-چراغ کم نوری در اتاق خواب

این هلو این هم گلو-مثل آب خوردن-انجام این کار بسیار آسان است

بچاپ بچاپ-اوج سوء استفاده و دزدی

زنانه-ویژه ی زنان

زیر زبانی-یواش و آهسته-سخنی که از روی بی میلی گفته می شود
چشم کار کردن-دیدن

اهل و نا اهل-کس و ناکس-نجیب و نانجیب

دستبرد زدن-دزدیدن-غارت کردن

باد توی سرنا کردن-اسرار کسی را فاش کردن

ادرار بزرگ(مدفوع)

ته ریش گذاشتن-کمی ریش بر صورت نگهداشتن

خدا وکیلی-صادقانه-راست و درست

استخوان جلوی سگ انداختن-با بخششی ناچیز دهان کسی را بستن

بیرون روش-اسهال-شکم روش

خوب کاشتن-از عهده ی کاری خوب برآمدن

 

خر کریم را نعل کردن-رشوه دادن-راضی کردن

ختنه نکرده-آزمند-پول پرست-نامسلمان-پدر سوخته

آمد-فرخندگی-خوش‌قدمی

در دهان را چفت کردن-خاموش شدن-رازداری کردن

خرناس-نگا. خُرخُر
چشم و چار کسی را درآوردن-بک کسی کینه ورزیدن
 

آدم بگو بخند-شیرین‌زبان و بذله‌گو

چراغ چشمک زن-چراغی که خاموش و روشن می شود
آب نکشیده-زشت-بد-نامفهوم

پر زور بودن سمبه-زیاد بودن فشار

چند منه ؟-به شوخی به کسی که دیر می آید و زود می رود می گویند: آمدی بگی چند منه ؟

پیش کردن گربه-راندن گربه

جگر-عزیز-عزیز دلم

خدا داده-دیم کاری

باجه-جای بلیت فروشی

خواستگار-کسی که به پسندیدن و گُزیدن دختر یا زنی می فرستند

دوا به خورد کسی دادن-مسموم کردن-به زور به کسی دارو یا مشروب خوراندن

چشم نداشتن برای دیدن کسی-تحمل نکردن کسی-از کسی بدش آمدن

پیش کردن-راندن به جلو

 

دست و رو شسته-بی شرم-وقیح

چسبیدن-لذت دادن

پشت کار داشتن-داشتن نیرویی که انسان را به پایان دادن کار وا می دارد

چال افتادن-گود شدن

جست زدن-پریدن-خیز برداشتن

اول چلچلی(تازه به چهل سالگی رسیدن (اول بلوغ و خوشی))

به پای کسی زحمت کشیدن-برای کسی زحمت کشیدن

از سر وا کردن-کاری را سرسری انجام دادن

پیش خر کردن-پیش از موعد خریدن

دست به دست دادن-دست عروس را در دست داماد گذاشتن

ژوکر-آدم همه فن حریف

از پشت خنجر زدن(به نامردی به کسی آسیب رساندن یا او را از پای در آوردن)

آب بندی کردن(آرام آرام به کار انداختن دستگاه نو)

 

ُک-ت منقار مرغ-تیزی سر چیزی

ریز-خرد-کوچک

پاردم ساییده-کهنه کار-ناقلا

توان انجام کاری را داشتن

دست دوم-کار کرده-مستعمل

دستی-پول نقدی که به عنوان وام کوتاه مدت از کسی می گیرند

آتشِ تر-شراب-لب معشوق

پیچ دادن-چیزی را پیچاندن-به گردش در آوردن

خدا به همراه-خدا خافظ

استخوان خرد (نرم) کردن(با رنج و زحمت بسیار چیزی به‌دست آوردن، دود چراغ خوردن)

پنبه شدن رشته-باطل و بی هوده شدن کار

خود را سبک کردن-خود را حقیر کردن-دست به کاری پایین تز از شان خود زدن

از زبان افتادن(لال شدن)

از بز حرام‌زاده‌تر(سخت‌گریز و حیله‌گر)

دری وری-سخن بی سر و ته-چرند و پرند

به دل آوردن-در خاطر نگاه داشتن-از یاد نیردن
اطفال باغ-گل‌های تازه
زمانه بازی کردن-با زبان بازی و چاپلوسی رفتار کردن

خون سیاوش-انگیزه ای که سبب نابودی دو خانواده-دو شهر یا دو کشور شود

در هچل انداختن-به درد سر انداختن-به مخمصه انداختن

آن سفر(آن بار، آن دفعه)

آب در جگر داشتن(توانایی مالی داشتن)

دست تنها-بی یار-تنها

آجیل مشکل‌گشا-آجیلی که برای گشایش کار می‌خرند و بین مردم متدین پخش می‌کنند

ترور کردن-کشتن به دلیل سیاسی

ریز بافت-پارچه یا فرش طریف

آبِ جو(ب)(مال دنیا، هرچیز فراوان و بی‌ارزش)

آب بستن در چیزی(آبکی و رقیق کردن)

برگ برنده-ورقی که با آن بتوان بازی را برد-وسیله ی اثر بخش

خر پول-دارای پول زیاد-تروتمند

چَرس-حشیش-گرد-بنگ

رو داشتن-گستاخ و وقیح بودن

تو جوال رفتن با کسی-با کسی به مبارزه برخاستن

حرامزاده-فرزند نامشروع-آدم بسیار زرنگ و مکار

دوگلاسی-سبیل نازک قیطانی
دو بامبی-دو دستی-با دو دست
دربند چیزی بودن-در خیال چیزی بودن

از آب کره گرفتن-از آب روغن گرفتن

زاغه-جای نگاه داری گاو و گوسفند-حانه ی بسیار محقر-انبار مهمات

شماره ی نوشته : ٢- ۹ / ۷

چانه گیر-کسی که خمیر را چانه می کند

پر رو-بی شرم-وقیح-دریده

چاقچوری-زنی که چاقچور می پوشد-زن باحجاب

چو انداختن-شایعه پراکندن

پایین آمدن از خر شیطان- از خر شیطان پایین آمدن

خرابی کردن-نگا. خرابی بالا آوردن

خدا گرفتن-به عذاب خدا گرفتار شدن-بدبخت شدن

به هر دری زدن-جستجوی فراوان کردن-به هر جا و هرکس متوسل شدن

تاب-کجی چشم- طاقت و تحمل

بی چشم و رو-ناسپاس-حق ناشناس-ناشکر

تو پوزی زدن-تو دهنی زدن-با سخن تندکسی را نا امید کردن

روی کسی را به زمین انداختن-درخواست کسی را رد کردن

باب-مرسوم-معمول

تِرمال کردن-خراب کاری کردن-کثافت کاری کردن-گُه مال کردن

چیزی شدن-اهمیت و اعتباری پیدا کردن-به جایی رسیدن

جور به جور-نگا. جوراجور

خواب نامه-کتابی که در آن تعبیر خواب ها نوشته شده است

آش هفت جوش-قضیه‌ی پیچیده

آدم استخوان‌دار-کسی که اراده و پشتکار دارد
دوستی خاله خرسه-دوستی از روی نادانی که موجب زیان شود
 

خشخاشی-نان خشخاش زده

خوش حساب-خوش معامله-آن که بدهی خود را به هنگام بپردازد

تک مضراب زدن-سخن ناموافق و ناهنجار گفتن

چادر خانه-چادری که زن در خانه می پوشد

تف مالی-سرسری شستن و اندکی آب زدن-هنگام بوسیدن-آب دهان و لب ها را به صورت کسی زدن

پوست خربزه زیر پای کسی انداختن-کسی را به دردسر انداختن

تلنگر-سر انگشت که به چیزی بزنند

حالی شدن-فهمیدن-درک کردن

ابریشم(زن نوازنده، مطرب)

بلوف زدن-لاف زدن-چاخان کردن-توپ خالی زدن

رو زیاد کردن-پر رو شدن-توقع زیادی داشتن

رب و رسول را یاد کردن-به حد مرگ رسیدن

آویزان کسی شدن-طفیلی کسی شدن

از خاک برداشتن(کسی را نواختن و به جایی رساندن)

آفتاب به آفتاب(هر روز)

حواس پرت-پریشان حواس-فراموش کار

بامب-توسری

چوبک-خرده های چوب که برای شستن لباس به کار می رود

ادب شدن(فهمیدن، با تنبیه عاقل شدن، تجربه آموختن، آدم شدن)

داربست-چوبی چند که معماران روی آن ایستاده و کار می کنند-چوب بست-داربند

جشن گرفتن-سور بر پا کردن

افسار پاره کردن-سرپیچی کردن-یاغی شدن

 

پا نوشت-زیر نویس-آن چه که در پایین صفحه می نویسند

چنته-خورجین چرمی-فکر-سینه

استکانی زدن-می‌خوارگی اندکی کردن

دروغ شاخ دار-دروغ بزرگ

خوش ِ کسی بودن-به هنگام شگفتی مانند چشمم روشن! گویند

استکانی زدن-می‌خوارگی اندکی کردن

حمله ور شدن-یورش بردن

تمام وقت-شامل تمام ساعت های کار

به چاک زدن-فرار کردن-جیم شدن

دهن کسی لق بودن-رازدار نبودن

چریدن-راه افتادن کار و کاسبی

خرابی کردن-نگا. خرابی بالا آوردن
جیز شدن-سوختن در زبان کودکان

خاکروبه-زباله-آشغال

آلا گارسون-اصلاح موی سر زن به سبک موی پسران

تمام وقت-شامل تمام ساعت های کار

پا گرفتن-رشد کردن-استوار شدن-سر و سامان یافتن-رونق گرفتن

چار میخ کشیدن-سخت اذیت و آزار کردن

اَنَک شدن-تحقیر شدن-خجالت کشیدن

پر رویی-بی شرمی-وقاحت-دریدگی

 

پر کسی به پر کسی گرفتن-برخورد مختصری با کسی داشتن

دماغ را بالا کشیدن-اظهار نارضایتی کردن

به کرسی نشاندن حرف-سخن خود را تحمیل کردن-مقصود خود را ثابت کردن

این تن را کفن کردی(این تن بمیرد)
بنده منزل-خانه ی من

تخم مرغ عسلی-تخم مرغی که در آب گرم نیم پز شده است

جز و ولز-نگا. جز و وز

خدا گرفته-بدبخت شده-به عذاب خدا گرفتار شده
اگشت توی شیر زدن و مایه گرفتن برای کسی-برای کسی نقشه کشیدن-از کسی بد گفتن

از بیخ(یکسره، به‌کلی، کاملن)

بیرونی-مقابل درونی-جایی از خانه که مردان و خدمتگزاران مرد می نشینند

زهرمار کردن غذا-مانع از خوردن با لذت شدن

خم شدن-دولا شدن

به آخر خط رسیدن-به پایان کار

از کیسه‌ی خلیفه بخشیدن-از دارایی دیگران بخشیدن

جرز-شکاف میان دو بخش دیوار-ستون-بلند بی مصرف

ریش و پشم-موهای صورت-ریش و سبیل

 

پَلِه-پول

درد دل-غم و اندوه درونی

بُر زدن-مخلوط کردن ورق های بازی

روی سگ کسی بالا آمدن-تندخویی کردن-ناسازگاری کردن

دو زاری کسی افتادن-به اشارات و کنایات پی بردن

بد سیرت کردن-به دختری تجاوز کردن-بی عصمت کردن

آشنایی دادن(خود را معرفی کردن)

 

باد زدن-با ایجاد جریان هوا خنکی یا اشتعال پدید آوردن

اسم‌ورسم(نام و مقام، شهرت و اعتبار)

جُم خوردن-تکان خوردن-برای انجام کاری آماده شدن

دیدن چیزی از چشم کسی-از او دانستن-به حساب او گذاشتن

به یک پول سیاه نیارزیدن- به لعنت خدا نیارزیدن

پر افاده-متکبر-مغرور

جاهل پسند-چیزی که جوان

درخت مراد-درختی که به آن به عنوان نذری چیزی می بندند

زیر زبانی-یواش و آهسته-سخنی که از روی بی میلی گفته می شود

دخیل-پناه برده-توسل جسته به

آلامد-باب روز-به‌رسم معمول

دست خالی بودن-تهی دست بودن-بی چیز بودن

خشت به قالب زدن-نگا. خشت انداختن

چُل-آلت مرد

پنجه بوکس-سلاحی سردئ به صورت حلقه های به هم پیوسته و دارای برآمدگی های برجسته

اسرار مگو(حرف‌های ناگفتنی)

به کسی رفتن-به کسی شباهت داشتن

اهل هیچ فرقه‌ای نبودن-به کارها و چیزهایی که ناباب شمرده می‌شوند معتاد نبودن

با سگ به جوال رفتن-دست و پنجه نرم کردن با مردم ناباب

چُغُلی-سخن چینی-غیبت-شکایت

چوب چوبی-دیوار یا در مشبک و چوبی

از پارو بالا رفتن پول-ثروت بسیار داشتن

 

آدم ثانی-حضرت نوح

بی کلاه ماندن سر-بی نصیب ماندن-چیزی بدست نیاوردن

دست بلند کردن-بالا بردن دست به نشانه ی آمادگی پاسخ گویی-اعلام رای و نظر

ذُق ذُق زدن-سوزش داشتن زخم

آستین تر داشتن-بسیار گریه کردن

به تور کسی خوردن-سر راه کسی ظاهر شدن-گیر کسی آمدن

بد و بیراه-ناسزا-حرف زشت-گفته ی رکیک-متلک

پشت و روی یک سکه-دو چیز به ظاهر متفاوت ولی در واقع مانند هم

بلد-راهنما-کسی که راه را می شناسد

خاکستر نشین-بدبخت-سیه روز-ذلیل

در کردن-شلیک کردن-خالی کردن

زیر گوشی-بالش بسیار کوچک که هنگام خواب زیر گوش می نهند

پُرز دادن-روی آتش گرفتن مرغ پر کنده برای سوزاندن پرهای ریز آن

ارواح بابات-به هنگام سرزنش برای ناکام شدن در کاری گفته می‌شود

خرد و خمیر شدن-بسیار خسته شدن-له و لورده شدن

 

خبردار-اصطلاح نظامی برای آماده کردن سربازان برای انجام فرمان

دَلِگی-هیزی-چشم چرانی

دسته راه انداختن-دسته و جمعیت ترتیب دادن

از پاشنه در کردن(پیاده راه درازی را طی کردن)

چشته خور-کسی که پس از یک بار کمک گرفتن همیشه توقع کمک دارد

آشغالی(سپور)

تیغ زدن-باج گرفتن-پول گرفتن و پس ندادن-جیب کسی را خالی کردن

کسی را اذیت و آزار کردن

پخش و پلا-پراکنده-تار و مار

خیر باشد-پس از شنیدن خواب کسی به فال نیک به او می گویند

آفتاب به آفتاب(هر روز)

جلبی-حقه بازی-فاحشگی

راسته بازار-بازار راست و مستقیم

جاگرم کردن-در جایی ماندن

پرت و پلا-تار و مار-پراکنده-بی معنی-مزخرف

خون به پا کردن-دعوا و آشوب راه انداختن-سر و صدا و جنجال کردن

بد قلق-بد عادت-بد ادا

بز رقصاندن-هر دم بهانه ی تازه ای آوردن

ریز حساب-جزییات صورت حساب-اقلام جزء سیاهه

ادا در آوردن-مسخرگی کردن-تظاهر کردن-تقلید کردن

خجالت کشیدن-شرمنده شدن

آه از نهاد کسی برآمدن-نهایت تاسف به کسی دست دادن
دم دما-نزدیک-حدود-حوالی

ریسه کردن-ردیف کردن-قطار کردن-پشت سر هم قرار دادن

پِرک-بوی ترشیدگی-بوی ماندگی

از رو رفتن(خجالت کشیدن، از میدان به‌در رفتن)

بد لعاب-بد گوشت-بد خلق

خاله خواهر خوانده-نگا. خاله خاک انداز

حمله ور شدن-یورش بردن

زاییدن زیر کاری-کاری را به دلیل دشواری به پایان نرساندن

آب در هاون کوفتن-کار بی‌هوده کردن

دست و پای خود را جمع کردن-ترسیدن و مواظب گفتار و کردار خود شدن

پادرازی-نوعی شیرینی به اندازه ی کف پا

باد زدن-با ایجاد جریان هوا خنکی یا اشتعال پدید آوردن
جزوه کش-کسی که در مجالس ترحیم جزوه های قرآن را پخش می کند
دوخت و دوز-خیاطی
دل دادن-دقت کردن-توجه کردن-عاشق شدن

آش نذری-آشی که به نیت برآورده شدن دعایی بپزند

پا لب گور داشتن-بسیار پیر بودن-در شرف مرگ بودن

آدم شش‌درچهار-شخص کوچک اندام و ریزنقش

دفتر روزنامه-دفتری که در آن ریز همه ی داد و ستدهای روزانه را ثبت می کنند

چشم دو دو زدن-تکان تکان خوردن چشم

دهان کسی آستر داشتن-قدرت خوردن خوردنی های بسیار داغ و تند را داشتن

بِر و بِر-زُل-نگاه یکریز

از پا در آوردن-سخت فرسوده و از کار افتاده کردن

دو کرپا-چمباتمه

خوش ظاهر-دارای ظاهر آراسته-کنایه از بدجنس

 
آشنایی دادن(خود را معرفی کردن)
خراب شدن-از کار افتادن-منحرف

تصدق کسی رفتن- تصدق شدن کسی را

اگر و مگر کردن-شرط و بهانه آوردن

ابرو تنگ کردن(ناز و غمزه نمودن، افاده و بی‌اعتنایی کردن)

آواز خر در چمن-آواز ناخوش و گوش‌خراش

بی جا-نامناسب-بی مورد

آجیل مشکل‌گشا(آجیلی که برای گشایش کار می‌خرند و بین مردم متدین پخش می‌کنند)

دنگ دنگ-صدای برخورد دو چیز سخت به هم

چشم و چار کسی را درآوردن-بک کسی کینه ورزیدن

خاک انداز-وسیله ای برای گردآوردن و حمل آشغال و زباله

پر شر و شور-پر غوغا-پر هیاهو

خیلی آب خوردن-گران تمام شدن-هزینه ی سنگین داشتن

خاک پای کسی بودن-ذلیل کسی بودن-مرید کسی بودن

اهل عمل(کسی که کم‌تر حرف می‌زند و بیش‌تر عمل می‌کند)

رعیت داری کردن-حراست کردن از زیردستان-مورد نوازش و محبت قرار دادن زیردستان

 

آسیاب‌گردان(کسی که به‌خوبی از عهده‌ی کارها بر می‌آید)

دنبه تاو دادن برای کسی-به کسی بی اعتنایی کردن-فخر فروختن به کسی

آب از سر گذشتن(کار از چاره و تدبیر گذشتن)

چرچر کسی را به راه انداختن-اسباب عیش و نوش کسی را فراهم کردن

درجه دار-درجه های نظامی پایین تر از سروان

تک و تنها-یکه و تنها-به تنهایی

آسمان سوراخ شدن(رویداد بزرگ پیش آمدن)

پا به رکاب-آماده ی رفتن

پشت چشم کسی باز ماندن-انگار نه انگار-برای کسی فرقی نداشتن

اطفال باغ(گل‌های تازه)

زلف پاشنه نخواب-کنایه از مویی که از نیمه ی پشت بریده و سر آن رو به بالا باشد

پر رو-بی شرم-وقیح-دریده

از دندۀ چپ پا شدن(سخت عبوس و کم‌حوصله بودن)

باور کسی شدن-گرفتار توهم شدن-تحسین و تمجید دیگران را حقیقت دانستن

ریش در دست کسی دادن-اختیار خود را به دیگری سپردن-کار خود را به دیگری واگذار کردن

امان دادن(کسی را پناه دادن، از گناه کسی گذشتن)

پَکَر-افسرده-نومید-گیج-بی دل و دماغ-بی حوصله

آتش بی‌باد-ظلم-می

از سر وا کردن(کاری را سرسری انجام دادن)

پس افتاده-بچه ی کسی

بد قواره-بد ریخت-بد ترکیب

به خاطر داشتن-به یاد داشتن-از بر بودن
تناسب داشتن (چیزی) به کسی

زیر تبری-کنده ای که هیزم شکن روی آن با تبر هیزم می شکند

پات-بی آبرو-بی تربیت

آگوز-لقب ریشخندآمیز برای مرد ریزنقش و متکبر

ابوطیاره(اتوموبیل کهنه و فرسوده)

ریزه خورده-خرده ریزه-وسایل کم بهای خانه

خاله جان آقا-یکی از چهار زن کلثوم ننه

از جنب و جوش افتادن(آرام گرفتن، شور و هیجان خود را از دست دادن)

ته بر کردن-از ته بریدن

چُس افاده-افاده ی بی جا

جوجه فکلی-تازه کار و نا آزموده

جوشی شدن-عصبانی شدن

تیپ زدن-شیک و پیک کردن-خود را آراستن

آب شیراز(شراب)

جوخه ی آتش-جوخه ای که مامور تیراندازی است
پر و پخش-پراکنده

چرب و نرم-غذای پر روغن و خوشمزه-سخن دلنشین-آدم متملق

دنبه تاو دادن برای کسی-به کسی بی اعتنایی کردن-فخر فروختن به کسی

چوب پوش کردن-با چوب پوشاندن

برو برو داشتن-دارای مال و قدرت بودن-مورد توجه بودن- بر و بیا داشتن

بد تا کردن-بد رفتار کردن-بد معامله کردن

زوزه کشیدن-آواز برآوردن

پیزر به پالان کسی گذاشتن-با دروغ و چاپلوسی کسی را فریفتن-هندوانه زیر بغل کسی گذاشتن

ته و توی چیزی را در آوردن-درباره ی چیزی تحقیق کردن

چاق شدن-بهبود یافتن-درمان شدن

چشم روی هم گذاشتن-نادیده گرفتن-گذشت کردن

چشم زخم زدن-چشم زدن-آسیب رساندن
زناشویی-ازدواج-همسر اختیار کردن

چشم کار کردن-دیدن

رو کردن-روی آوردن-آشکار کردن-به رخ کشیدن

به حساب-مثلا-یعنی

زهره و زنبل کسی را ترکاندن-سخت ترساندن

پر و بال-امکان-فرصت

آسمان گرفتن(فراگرفته شدن آسمان با ابر یا مه)

خوش قواره-خوش اندازه-متناسب

 
دست پاک-درستکار
ریسه رفتن-احتیار از دست دادن و پیچیدن نفس در گلو بر اثر خنده یا تاثر

تفنگ کمر شکن-تفنگی که از قنداق خم می شود

اَنَک کردن(تحقیر کردن، خجالت دادن)

خر داغ کردن-ناامید شدن-ناکام شدن

به ریش کسی خندیدن-کسی را مسخره کردن

پلاس-اثاث مختصر منزل

تپل-چاق-گوشت آلود

ابریشم(زن نوازنده، مطرب)

چمباتمه-حالت روی دو پا نشستن و زانوان را بغل کردن

 
پَرِ گوش و-پره لاله ی گوش

درگیر شدن-گرفتار شدن-دچار آمدن-برخورد کردن

 

دیزی-ظرفی سفالی یا فلزی که در آن آبگوشت می پزند-آبگوشت

آمادگی و شوق بسیار برای کاری داشتن

پمپ بنزین-جایی که به وسایل نقلیه بنزین می دهند

بی ریخت-زشت-بد ترکیب

پاپی چیزی بودن-چیزی را دنبال کردن-به چیزی محل گذاشتن

زالو-آدم سمج
چادر نماز-چادری که زنان هنگام خواندن نماز بر سر می کنند
دانشگاه-محل آموزش دانش و فلسفه و هنر

جاده صلف کن-کسی که موانع را از سر راه بر می دارد-آلت دست

دو علی گلابی آمدن-بچه ترساندن-تهدید توخالی کردن-توپ و تشر آمدن

چسی در کردن-نگا. چسی آمدن

راسته کردن-حساب گِرد کردن اعداد
دو به دو-دو تا دو تا

پا روی دم کسی گذاشتن-کسی را آزردن و به کینه جویی برانگیختن

چه کشکی چه پشمی !-در هنگام انکار گفته می شود

پر پر زده-ور پریده-نفرینی با آرزوی جان کندن کسی

آمد نیامد داشتن-روی دادن واقعه‌ای که احتمال فرخنده و نحس‌بودن هر دو در آن هست

ازرق-چشم زاغ

حاشا و کلا-هرگز-ابدن-به هیچ وجه

به تور کسی خوردن-سر راه کسی ظاهر شدن-گیر کسی آمدن

پرچانه-پرگو-روده دراز-وراج

دو کرپا-چمباتمه

پاتی-در هم و بر هم-نامنظم

 

دوام کردن-دوام آوردن

آستین از دهان برداشتن-خندیدن

بد قول-بد عهد-آن که به قول خود وفا نکند

خِس خِس-صدای تنفس کسی که نفس تنگی دارد

 

دخل کسی آمدن-کلک کسی کنده شدن-کار کسی ساخته شدن-نابود شدن

خیز برداشتن-جستن-آماده ی حمله شدن

دلخور-رنجیده-ملول-گله مند

حشل-خطر

دَم نقد-آماده-حاضر

چفت-چسیده-تنگ-زنجیر در

برات شدن به دل کسی-گواهی درونی پیدا کردن-گواهی دادن دل

پیاز مو-ریشه و بیخ مو

چک و چیل-لب و لوچه

زیختن آب پاک روی دست کسی-یکسره نومید کردن کسی

خنک شدن دل-آسایش خاطر پس از گرفتن انتقام

رمبیدن-خراب شدن-فرو ریختن

جانور-کرم شکم و معده

چاخان کردن-دروغ گغتن-چُسی آمدن

چلچل-خال خالی-ابلق

جود بازی درآوردن-ننه من غریبم بازی درآوردن-از امری که ترسناک نیست اظهار وحشت کردن

چراغ اول-نخستین پولی که معرکه گیران از مردم می گیرند

آینه‌ی کسی بودن-یکسره از کسی تقلید کردن

زبان گیره-وسیله ای که پزشک با آن زبان بیمار را هنگام معاینه گرفته و نگاه می دارد

خرجی دادن-دادن پول لازم برای گذران روزانه

چم کسی را به دست آوردن-رگ خواب کسی را دانستن-نقطه ی ضعف کسی را دانستن

در نتیجه-سرانجام-عاقبت

چراغ اول-نخستین پولی که معرکه گیران از مردم می گیرند

رشته ها را پنبه کردن-کارهای انجام شده را به باد دادن

زیر آرنجی-بالشی که هنگام دراز کشیدن زیر دست و آرنج می گذارند

خون گرفته ی کسی بودن-در برابر کسی مسئول بودن

خال اُغلی-پسر خاله-رفیق نزدیک

بار گردن کسی گذاشتن-کاری را به زور و اصرار به عهده ی کسی گذاشتن

حمام گرفتن-منظور دوش گرفتن است

ته نشین-رسوب کرده

ریسه رفتن-احتیار از دست دادن و پیچیدن نفس در گلو بر اثر خنده یا تاثر

تنگ بودن قافیه-مشکل بودن کار

تو خیک کسی فرو رفتن-کلاه سر کسی گذاشتن-به کسی قالب کردن

تر کردن لب-چیزی آشامیدن-به یک اشاره ترتیب کاری را دادن-حرف زدن

رضایت نامه-نوشته ی حاکی از رضایت
 

خیابان گردی-بی کاری-ولگردی

احتیاطی(نجس، ناپاک)

آدم بی‌معنی(آدم بی‌خود)

خرکاری-پرکاری-مفت کاری

چار سو-چهار راه-جایی از بازار که در هر چهار سمت آن دکان و مغازه باشد