برگزیده ای از اصطلاحات کوچه بازاری ایرانی قسمت 200

آب لمبو(چلانده‌شده، فشرده)
از چیزی (کسی) زده شدن(از چیزی (کسی) متنفر و بیزار شدن)

آب حیات(عشق و محبت، دهان معشوق)

زمین گذاشتن چیزی-چیزی را ترک کردن

چیزی را به کسی زهرمار کردن-مانع از لذت بردن از چیزی شدن

افتادن به گردن کسی(به کسی تحمیل شدن)

اشکال‌تراشی-ایرادگیری-گره در کار اندازی
 

جار-چلچراغ-شمعدان

درس خود را از بر بودن-موقعیت و وضعیت را خوب دزیافتن-به کار خود وارد بودن-بیدار و هوشیار بودن

بپا-مواظب باش-متوجه باش

بار-آنچه برای پختن در دیگ بریزند-اجاق

خوار و ذلیل-نگا. خوار و خفیف

از چشم افتادن-مورد بی مهری قرار گرفتن-بی‌اعتبار شدن

دست آموز کردن-تربیت کردن

ته نشست-رسوب
جزوه-کتابچه-دفترچه

تُخم-اصل هرچیزی-دانه

دست من و دامن تو-دستم به دامنت

چرق چوروق-صدای جویدن آدامس و مانند آن

آش پشت پا(آشی که در روز سوم پس از رفتن مسافر بپزند و به فقرا بدهند)

چرک کردن-عفونت کردن زخم

آتش بی‌باد-ظلم-می

بار شیشه-بار شکستنی-کودک در شکم مادر

روشن کردن چراغ اول-نخستین پولی که معرکه گیران از تماشاچیان می گیرند

 

اسب را گم کردن دنبال نعلش گشتن-اصل را از دست دادن و دنبال فرع گشتن

انگشت به دهان نهادن(متحیر ماندن)

چه چه زدن-خواندن بلبل-سخت خوش آواز خواندن
 

اشکال‌تراشی(ایرادگیری، گره در کار اندازی)

دستی پس، دستی پیش-سخت تهی دست-بی چیز

اشک تلخ(شراب، اشک عاشق)

خوش خوشان کسی شدن-بسیار لذت بردن

دلسرد کردن-ناامید کردن

بازار پسند-مورد پسند خریدار و فروشنده-قابل فروش

تک پران-زن نانجیب

دبه-دسته هایی از اراذل در قدیم که با یکدیگر شوخی های زشت می کردند

چشم انتظار-منتظر-چشم به راه

چینه کشی-شغل چینه کش

آب چشم گرفتن-ترسانیدن-به گریه انداختن

دس دس کردن-دست زدن-طول دادن-وقت گذراندن
آشغالی-سپور

ابرو نازک کردن-ابرو تنگ کردن

دماغ سوخته شدن-بور شدن-خجالت زده شدن-ناکام شدن

رو شدن-آشکار شدن-فاش شدن

چُرتی-اهل چرت زدن-ضعیف-مردنی

از زیر بته عمل آمدن-خانواده و اصل و نسبی نداشتن

چله گرفتن-نگا. چله داری کردن

آلبالو گیلاس چیدن(نگاه کردن و ندیدن)
زیر لفظی-هدیه ای که پس از بله گفتن به عروس می دهند

تو سری خورده-آدم خوار و حقیر

به عمل آوردن-به اجرا در آوردن-برای استفاده آماده کردن

تره خورد نکردن برای کسی-کم ترین اهمیتی برای کسی قایل نشدن

درس خود را از بر بودن-موقعیت و وضعیت را خوب دزیافتن-به کار خود وارد بودن-بیدار و هوشیار بودن
حق السکوت-آن چه که یرای پنهان نگه داشتن رازی به کسی می دهند

چشمک زدن-بر هم زدن چشم به قصد ایما و اشاره

حرص و جوش-عصبانیت

خون گرفته-آن که قتلی کرده و نگرانی آن او را از حال عادی خارج کرده است

رفت و روب-جارو و پارو-خانه تکانی-تمیز کردن منزل

پشت دستی زدن-برای تنبیه به پشت دست بچه زدن

باردار-آبستن-حامله

از دیوار مردم بالا رفتن-دزدی کردن

پوست کندن-سخت تنبیه کردن

چین چین-پر از چین

پَخ-مسطح-بی ژرفا

از بیخ(یکسره، به‌کلی، کاملن)

استخوان‌بندی-درست کردن انگاره و طرح

تخم نابسمل لا-حرام زاده

تپل مپل-چاق و چله

زبان پس قفا-نوعی گل است

چشم خوردن-نظر خوردن

حساب و کتاب از دست کسی خارج شدن-اداره و نظم امور از دست کسی در رفتن

آک‌بند(نو واستفاده‌نشده، هنوز از جعبه بیرون‌آورده‌نشده، دست اول)

آتش بی‌دود-آفتاب-غضب

دان دان-متفرق و پراکنده

با هم کنار آمدن-با هم ساختن

جوش خوردن زخم-به هم آمدن سر زخم و پوست نو آوردن

دوش فروش-ربا خوار

جَخت-متضاد صبر

داغ کردن پشت دست-توبه کردن-برای نکردن کاری با خود شرط کردن

خلیفه-مبصر مکتب خانه-ارشد کلاس

بریز و بپاش-دم و دستگاه-خرج بسیار

چوب زدن-با چوب تنبیه کردن

خِس خِس-صدای تنفس کسی که نفس تنگی دارد

بی سر و ته-بی معنی-بی هوده-بی نظم

جور به جور-نگا. جوراجور

بی تفاوت-بی اعتنا

استکانی زدن(می‌خوارگی اندکی کردن)
ریز ریز-خرد شده-کاملن خرد
به دل گرفتن-رنجیده خاطر شدن

حلال و حرام کردن-پای بند نبودن به دستورات شرعی

 

از جیب رفتن-سود یا لذتی را از کف دادن

از زیر کار در رفتن(تن زدن و نپذیرفتن کاری، کار را جدی نگرفتن)

جیغ جیغو-اهل داد و فریاد-پر سر و صدا

تافته ی جدا بافته-بر تر و به تر از دیگران

به لعنت خدا نیارزیدن-دارای هیچ ارزشی نبودن-به هیچ نیارزیدن-مفت نیارزیدن

خپله-چاق و کوتاه قد

افقی برگشتن(شهید شدن و روی دست‌ها تشییع شدن)

بالای منبر رفتن پشت سر کسی-از کسی غیبت کردن-پشت سر کسی بد و بیراه گفتن

برداشتن-قبول کردن-اختیار کردن

خوشمزگی-شوخی کردن-بذله گفتن

بده اون دستت-آی زکی !

زپرتی-چیز یا شخص ناتوان-زوار در رفته-بی زور

خنج انداختن-پنجول انداختن-خراشیدن پوست دیگری با ناخن
پیچه-نقابی که در گذشته زنان بر روی می گذاشتند

حقه به کار زدن-نگا. حقه به کار بردن

 

ریخت-شکل و قیافه-سر و وضع

به عرب و عجمی بند نبودن-هیچ پشت و پناهی نداشتن

خانه ی خاله-جای راحت و خودمانی-ملک شخصی

پیش غذا-آن چه پیش از غذای اصلی می خورند

پِندِر-لوازم فرسوده و ناچیز و کم بها
جواب دوپهلو-جواب نامشخص و مبهم
زجرکش کردن-به زجر و شکنجه کشتن

استکانی زدن-می‌خوارگی اندکی کردن

پخته-با تجربه-دنیا دیده

دل و حوصله-آمادگی-حاضر بودن برای انجام کاری-شور و اشتیاق

خط افتادن-خراش افتادن

دُنگ-سهم-حصه

زحمت کش-کارگر-پیشه ور

تناسب داشتن (چیزی) به کسی

 

رو شدن-آشکار شدن-فاش شدن

جزاندن-آزار و اذیت کردن

پیش بها-بیعانه

خوش پوش-شیک پوش-آن که همواره لباس تمیز و برازنده می پوشد

 

دست برداشتن-صرف نظر کردن-چشم پوشی کردن-به حال خود رها کردن

ادب شدن-فهمیدن-با تنبیه عاقل شدن-تجربه آموختن-آدم شدن

الف شدن اسب(هر دو پا بلند کردن اسب)

 

چار سری گفتن-متلک گفتن-کلفت بار کسی کردن-حرف مفت زدن

تو روی کسی ایستادن-شرم و حیا را کنار گذاشتن و با کسی مخالفت کردن

دردر کردن-چو انداختن-شایع کردن

دست شستن از چیزی-از چیزی دست کشیدن-از داشتن چیزی ناامید شدن

جَرّ-کشمکش دعوا

تلو تلو-حرکت به چپ و راست در حین راه رفتن بر اثر سستی

به یک پول سیاه نیارزیدن- به لعنت خدا نیارزیدن

جزغاله شدن-سخت سوختن-زغال شدن
بابت-مورد-زمینه-موضوع
خودفروش-فاحشه-خائن
بفهمی نفهمی-مختصر-کم-نامحسوس-تااندازه ای

چرچری کردن-خوردن و عیش کردن

دَنگال-جادار-بسیار فراخ

پُر پشت-انبوه-بسیار روییده

 

تند تیز-شتابان-خشمناک-ستیزه جو

ابتدا به ساکن-ناگهانی-بی‌مقدمه

پول پارو کردن-با رنج اندک پول بسیار به دست آوردن

 

بازارچه-گذرگاه سرپوشیده با چند مغازه و دکان

ز ِله-ستوه-عجز

این پا آن پا کردن(دودل بودن، وقت تلف کردن)

خواستگاری-رفتن به دیدن دختر یا زنی برای برگزیدن و همسری پسر یا مردی

دختر سعدی-دختری که بیش تر در بیرون از خانه و کم تر در خانه است

پالان کسی کج بودن-پاکدامن نبودن-ناپارسا بودن

جفت-به هم چسبیده-جا افتاده-مرتب-نر و ماده-دو گاو که برای شخم زدن به کار می برند

 
خراب کردن-زرد کردن-آلودن لباس-نظم کار چیزی را به هم زدن

خورد دادن-درخیاطی کم کم قسمت اضافی را از بین بردن-به زور به کسی خوراندن

دسته راه انداختن-دسته و جمعیت ترتیب دادن

بی اشتها-بی میل به غذا

در رفتن پاتیل کسی-تاب نیاوردن-ناتوان شدن

تازه عروس-دختری که تازه ازدواج کرده است

دکان و دستگاه به هم زدن-سر و سامان یافتن-قدرت و ثروت پیدا کردن

با پنبه سر بریدن-با نرمی و تدبیر آزار و آسیب رساندن

بار و بنه-وسایل سفر

آروغ بی‌جا زدن(نابه‌جا سخن‌گفتن، نسنجیده کاری کردن)

چاووش-کسی که به هنگام رفتن زایر به زیارت اشعار مناسب می خواند

چله خانه-محل ریاضت کشیدن

آتشخوار(ظالم، حرام‌خوار)

رنگ و رو رفته-کهنه-فرسوده-کارکرده

زوراب زدن-برای استفراغ زور زدن ولی چیزی بالا نیاوردن

تاب خوردن-بازی کردن با تاب-پیچ و خم برداشتن

اله و بله کردن-لاف زدن-چنین و چنان گفتن

خروس بی محل-وقت نشناس-کسی که بی جا سخن می گوید یا بی موقع کاری می کند

آتش به مال خود زدن(کالایی را بسیار ارزان فروختن)

زمین ماندن-معطل و معوق ماندن-باقی ماندن و انجام نگرفتن کاری

حرف کشیدن از کسی-کسی را به سخن گفتن واداشتن

انگشت به دهان-حیرت‌زده-سرگشته

اُتُل(شکم، اتوموبیل)

جلا دادن-مفید بودن-شفا دادن-صیقل دادن
خرید و فروش کردن-بازرگانی کردن-سوداگری کردن
به آخر خط رسیدن-به پایان کار

بی بته-بی اصل و نصب-بی پدر و مادر

در بحر چیزی رفتن-در چیزی دقیق شدن-سخت متوجه ی چیزی شدن

بادکنک-کیسه ی نازک لاستیکی که آن را باد کنند و برای بازی به کودکان می دهند

 

حرف بَری کردن-سخن چینی کردن-خبرچینی کردن

آب و رنگ(طراوت و شادابی)

رد کردن-برگردانیدن-پس دادن-رفوزه کردن-از سر باز کردن-پنهانی دادن-پنهانی عبور دادن

برادر اندر-برادر ناتنی-نا برادری

حمامی-گرمابه دار

بی سر و پا-پست-فرومایه

دنگ کسی گرفتن-هوس نابه جا کردن برای انجام کاری-تصمیم ناگهانی برای کاری گرفتن

راحت کردن-کشتن

خون راه انداختن-نگا. خون به پا کردن

پوشک-کهنه ی بچه

چپ و راست کردن-زیر و رو کردن-مشت باران کردن

آهوی خاور(آفتاب)

جیره خوار-کسی که از جایی یا کسی جیره و مزد دریافت می کند-مامور

پشم و پیله ی کسی ریختن-ناتوان شدن کسی-از میان رفتن ابهت کسی

جزیی فروش-کسی که که کالا را در اندازه های کوچک می فروشد

از حساب پرت بودن-در اشتباه بودن

خبرچینی کردن-سخن چینی کردن-خبر از جایی به جایی بردن-جاسوسی کردن

جوش خوردن زخم-به هم آمدن سر زخم و پوست نو آوردن

آش پختن برای کسی(کسی را برای آزار کسی برانگیختن، برای کسی توطئه‌ای ترتیب دادن)

جا دار-وسیع-فراخ

آفتابه گرفتن-آفتابه برداشتن

آدم کردن کسی-کسی را تربیت کردن-سواد آموختن

به خرج کسی نرفتن-بر کسی تاثیر نکردن-بر کسی موثر واقع نشدن

رتوش-دستکاری و آرایش عکس

چپ دست کسی-که کارهایش را با دست چپ می کند

خیر مقدم-خوش آمد

دشت-فروش اول کاسب-نخستین پول دریافتی کاسب

چوب حرفی-چوب کوچکی که به دست کودکان می دادند تا روی سطر های کتاب بگذارد و آن ها را بخواند

راست رفتن-مستقیم رفتن-بدون دردسر رفتن

اول چلچلی(تازه به چهل سالگی رسیدن (اول بلوغ و خوشی))
تت و پت-لکنت زبان
چار چنگولی-سفت و محکم-با دست ها و پا ها
جوش زدن دل-نگران و مضطرب بودن-در دلهره به سر بردن

تیپا کردن-با اردنگی بیرون کردن

بیسار-فلان

امان دادن-کسی را پناه دادن-از گناه کسی گذشتن

الو گرفتن(آتش گرفتن، (کنایه از شدت خشم و عصبانیت))

رنگ به رنگ شدن-از خجالت یا خشم سرخ و زرد و سفید شدن

 

رحمت به . . .-صد رحمت به-هنگام برتری دادن چیزی به کار می رود: رحمت به آب حمام

چاق کردن غلیان-آماده کردن غلیان برای کشیدن

اوا خواهر(مرد زن‌نما، مردی که علائق زنانه دارد)

پیش قسط-پرداختِ پیش از آغاز قسط بندی

تو دو کشیدن-کسی را وارد کاری کردن

 

راحت کردن-کشتن

دله بازی-رفتار آدم دله

زیر و بالا گفتن-دشنام های زشت به کسی دادن

بازیگوشی کردن-بازی دوست بودن-سبکی کردن-شوخ بودن

بالا آمدن دل و روده-به حالت تهوع افتادن

از صرافت چیزی افتادن(از انجام کاری منصرف شدن)

جاکن شدن-به حرکت در آمدن

آیه آمدن-سوگند یاد کردن-به قرآن سوگند خوردن

اما توی کار آوردن-شک و تردید درست کردن-اشکال‌تراشی کردن

پا روی خِر کسی گذاشتن-تنگ گرفتن بر کسی

جوال رفتن با کسی-با کسی درافتادن

پشت به کوه اُحد بودن-پشت گرمی داشتن

خط آوردن-مدرک کتبی ارایه کردن

 

دلقک بازی-مسخره بازی

به غوره مویز شدن-آموزش ندیده و بی تجربه ادعا داشتن

تپل مپل-چاق و چله

تازه نفس-دارای نیروی مصرف نشده

درز کردن-فاش شدن-آشکار شدن
جیز شدن-سوختن در زبان کودکان

چپو کردن-چاپیدن-غارت کردن

آجیل مشکل‌گشا(آجیلی که برای گشایش کار می‌خرند و بین مردم متدین پخش می‌کنند)

آخرین تیر ترکش-آخرین تدبیر

ته ریش گذاشتن-کمی ریش بر صورت نگهداشتن

چار طاق باز گذاشتن-کاملن باز گذاشتن

حاضر به یراق-حاضر و آماده

حقه به کار بردن-کسی را فریب دادن

پلکیدن-در جایی رفت و آمد کردن-آهسته و آرام رفتن-ول گشتن

زکی-لفظی که به هنگام باور نکردن و رد کردن حرف طرف گفته می شود

خوشمزه-آدم اهل شوخی-بذله گو

دوبلاژ-برگردان گفت و گوی فیلم به زبان دیگر

باری به هر جهت کردن-در انجام کاری تعلل و تردید کردن

آمدن (چیزی) به کسی(تناسب داشتن (چیزی) به کسی)

تو سر کسی زدن بر کسب-منت گذاشتن-به رخ کسی کشیدن

پت پت کردن-صداکردن فتیله ی چراغ بر اثر تمام شدن روغن آن

از کسی خوردن(توانایی مقابله با کسی را نداشتن)

چشم بلبلی-دارای چشم گرد-نوعی لوبیا

زیر چاقی-مهارت

این تو بمیری از آن تو بمیری‌ها نیست(از این گرفتاری به‌سادگی دفعات پیش رها نمی‌توان شد)

دل کسی تو ریختن-دچار دلهره ی ناگهانی شدن-وحشت کردن

آفتاب به آفتاب(هر روز)

جزاندن-آزار و اذیت کردن

از بیخ گوش کسی گذشتن-در برابر خطری قرار گرفتن و آسیب ندیدن

از منبر پایین آمدن-از پرچانگی دست برداشتن-سخن را به پایان آوردن

بامبول-حقه-کلک

آلت دست کسی شدن(مورد سوء استفاده قرار گرفتن)

آتش بی‌باد-ظلم-می

روی چشم-اطاعت می شود !

بی بته-بی اصل و نصب-بی پدر و مادر

برخورد کردن به رگ غیرت کسی-ناگوار آمدن حرفی یا کاری-گران آمدن-احساس اهانت کردن

الفرار-گریز-بگریز !

آفتاب از کدام طرف در آمده؟(چه عجب از این طرف‌ها؟!)

پی نخود سیاه فرستادن کسی-کسی را از سر خود باز کردن

جَلد-چابک-چالاک-کبوتر دست آموز

حق شناس-سپاس گزار

 

چُرت-خواب کوتاه

پرواربندی-پرورش گاو گوسفند برای سر بریدن

آل(موجودات افسانه‌ای مانند جن و غول)

حهاز-کشتی بزرگ

اَجق وَجق(چیزی با رنگ‌های تند و زننده، دارای ترکیب ناهماهنگ)

جوراجور-دارای انواع گوناگون

آب مریم(شیره‌ی انگور، عصمت و طهارت)

دستمال ابریشمی-چاپلوسی-تملق

با پا پس زدن و با دست پیش کشیدن- از بام خواندن و از در راندن
به تر تر افتادن-اسهال گرفتن-دچار شکم روش شدن

پِندِر-لوازم فرسوده و ناچیز و کم بها

پیش کنار-بیضه-خایه

خاک به سر شدن-مصیبت زده شدن-داغ دیدن-از فدر و اعتبار افتادن

 

جارچی-کسی که حرف در دهانش بند نمی شود-دهن لق

پا بَد-بد قدم

دولت منزل-دولت سرا

تلنگر-سر انگشت که به چیزی بزنند

دست به کار شدن-آغاز به کار کردن

آب و رنگ(طراوت و شادابی)

چشم پوشیدن از چیزی-صرف نظر کردن از چیزی
چانه در چانه ی کسی گذاشتن-هم صحبت شدن-بحث و جدل کردن

چشمه آمدن-گوشه ای از مهارت خود را نشان دادن

خط یازده سوار شدن-پیاده رفتن

چشم ورقلمبیده-چشم بیرون زده

خر پشته-پشته ی بزرگ سقف شکم داری که روی ایوان و راه پله می سازند

جیز شدن-سوختن در زبان کودکان

چپ دادن-رد کردن

اوت بودن-بی‌خبر بودن-از مرحله پرت بودن

دست زدن-لمس کردن

دلسوزه-سوختن دل از حسد و مانند آن

چیز خور-مسموم شده

خوار و ذلیل-نگا. خوار و خفیف

ذاق و زوق-زن و بچه-سر و صدا و نق نق بچه

 

دایر شدن-بر پا شدن-رواج یافتن-آباد شدن

جِر خوردگی-بریدگی-پارگی

تو خیک کسی فرو رفتن-کلاه سر کسی گذاشتن-به کسی قالب کردن

تُف به دهن-حیرت زده

آش آلو شدن-خجالت‌زده شدن-سکه‌ی یک‌پول شدن-کنفت شدن

پیسی-بد رفتاری-آزار

آفتاب به آفتاب(هر روز)

حساب کار را داشتن-متوجه موضوع بودن-جوانب کار را در نظر داشتن

رو دست خوردن-فریب خوردن-خام شدن

جسته جسته-یواش یواش-کم کم-به تدریج

چشته خور شدن-بهره و نصیب بردن از کسی

اصحاب منقل(اهل گفت‌وگو و سخن)

دستمال به دست بودن-چاپلوس بودن-متملق بودن

رو شویی-ظرف یا دستگاهی که برای شستن دست و صورت نصب می کنند

پخش و پلا-پراکنده-تار و مار

دسته جمعی-باهم-گروهی

حرف پراندن-بدون اندیشیدن چیزی گفتن

جواب کردن-به کار کسی پایان دادن-از کار اخراج کردن

آب کردن(جنس نامرغوب را فروختن)

دست آویز-بهانه-مستمسک-عذر

از دل و دماغ افتادن-شور و نشاط خود را از دست دادن-بی‌حوصله شدن

اقل‌کم(دست‌کم، لااقل)

آب و رنگ-طراوت و شادابی

تخت-آسوده-رضایت بخش-صاف و هموار

آلنگ دولنگ(چیزهای بی‌هوده‌ای که به‌عنوان زینت به چیزی می‌آویزند)

داد و هوار-داد و فریاد

خال مَخال-خال خال

آب پاکی روی دست کسی ریختن(کسی را کاملن ناامید کردن)

بریدن-از نفس افتادن-درمانده شدن-از حرکت باز ماندن

امان دادن-کسی را پناه دادن-از گناه کسی گذشتن

دنیا پسند-آن چه که همه بپسندند

آمد نیامد داشتن(روی دادن واقعه‌ای که احتمال فرخنده و نحس‌بودن هر دو در آن هست)

از کسی کشیدن-از کسی رنج کشیدن

آب بردار-دوپهلو-کنایه‌آمیز

بشور و بپوش-جامه ای که پس از شسته شدن نیازمند اتو شدن نیست

روغن مالی-روغن زدن به دستگاه

بالای چیزی پول دادن-برای چیزی پول خرج کردن

خرخور-چیزی که قابلیت خورده شدن را از دست داده است

راه باز است و جاده دراز-اگر می توانی به قصد خود عمل کن

تزئیناتی-کسی که کارش تزیین است
زهکونی-اردنگی-تیپا

زیج نشستن-خانه نشین شدن-انزوا گزیدن-از دوستان بریدن

 

زیر دماغ کسی سبز شدن-ناگهان در برابر کسی حاضر شدن

حساب کسی را رسیدن-از کسی انتقام گرفتن-کار کسی را ساختن

به خرج کسی نرفتن-بر کسی تاثیر نکردن-بر کسی موثر واقع نشدن

پشم علیشاه-درویش بی قدر

پنبه شدن رشته-باطل و بی هوده شدن کار

خوش نقش-خوش اقبال-پارچه یا قالی که نقش های زیبا دارد

پشت اندر پشت-نسل اندر نسل

انسان بودن-شریف و درست بودن
چوب علی موجود-چوب کج و معوج درویشان

دست مزد-اجرت-مزد کار

جای دشمن-کنایه از نشیمنگاه-ماتحت

حسرت به دلی-آرزومندی شدید

دور برداشتن-گرم شدن-مبالغه کردن-کش دادن-عصبانی شدن

توگوشی حرف زدن-نجوا کردن-تنگ گوش کسی حرف زدن

پس گوچه-کوچه ی کوچکی که به کوچه ی کوچک دیگری پیوسته باشد

دیزی دِهناری-آدم بی ظرفیت و کم طاقت

باخت-آنچه باخته باشند-زیان

چلچلی-دیوانگی-بیعاری

ریغ زدن-خراب کردن-کثافت کاری کردن

دهن دره-خمیازه

حلقه-واحد چیزهای گرد مانند دو حلقه فیلم-دو حلقه چاه

تو در تو- تو به تو

الف شدن اسب-هر دو پا بلند کردن اسب

نوشته دیگر :   تجارب برتر اردویی | ❶ دانلود نمونه تجربیات برتر اردویی و اردوگاهی 401-1400

زیر جلکی-پنهانی

ابرو زدن-رضا دادن-اشاره کردن

چله-چاق-چرب و چیلی

بازار گرمی کردن-تعریف کردن از کالا برای فروختن آن

تنه ی کسی به تن آدم خوردن-عادت و خوی کسی را پذیرفتن

چمچاره-در پاسخ به پرسش احمقانه می دهند

بد ذات-بد نهاد-بد گوهر-بد جنس-خبیث
 

دفتر یادداشت-دفتر ثبت رئوس مطالب که جنبه ی یادآوری دارد

تاپاله-سرگین خشگ شده ی گاو برای سوختن

 

از بی‌کفنی زنده بودن-بی‌نهایت فقیر و نیازمند بودن

تحت اللفظی-کلمه به کلمه

اردک‌پرانی(از عهده‌ی جنگ با کسی برنیامدن)

زیر چیزی زاییدن-از سنگینی کاری از پا درآمدن و کار را به پایان نرساندن

ازخودراضی(متکبر، خود پسند)

تحویل دار-کسی که در بانک از مشتری پول می گیرد و یا به او پول می دهد

پا روی دم سگ گذاشتن-خشم شخص پستی را برانگیختن

پا انداز-آن که وسایل عیش و عشرت دیگران را فراهم آورد-جاکش- فرش جلوی در ورودی

زائو-زنی که زاییده و در بستر است

بُرد-قدرت پرتاب-پیروزی بر حریف

تو پوزی خوردن-تو دهنی خوردن-دمغ شدن-نا امید شدن

حساب بالا آوردن-بدهکار شدن

آجیل دادن-رشوه دادن-حق و حساب دادن

ژلاتین-ماده ای لزج و چسبنده که آن را از گلیسیرین و قند و آب و آمونیاک می سازند

دریا زدگی-حالت تهوع در اثر حرکت کشتی

آبستن فرزندکش-دنیا-روزگار

 

پاتیل شدن-از مستی از پای در آمدن-دیگرگون شدن حال

دو پهلو حرف زدن-مبهم سخن گفتن

تر دست-ماهر-شعبده باز

دسته پل-الک دولک

تره خورد نکردن برای کسی-کم ترین اهمیتی برای کسی قایل نشدن
دست اندر کار شدن-آغاز به کاری کردن

آفتاب‌نشین کردن کسی(کسی را از هستی ساقط کردن، خانه‌خراب کردن)

دم خروس از آستین کسی پیدا بودن-آشکار بودن نشانه ی کار خلاف

 

از چشم افتادن(مورد بی مهری قرار گرفتن ، بی‌اعتبار شدن)

چوری-جوجه ی تازه از تخم درآمده

 

آدم عوضی(کسی که ظاهرش با باطنش یکی نیست، بدطینت)

خنک کردن-سرد کردن

پایش افتادن- پادادن و پا افتادن

 

روز هفتاد هزار سال-روز قیامت

دایر کردن-بر پا کردن-رواج دادن-آباد کردن

خبر-گزارش رویداد

چوب دو سر نجس-نگا. چوب دو سر طلا

 

جُل-پوششی که روی اسب و خر می اندازند-لباس کهنه-میوه های بته ی مرده

آب در هاون کوفتن(کار بی‌هوده کردن)

حتم داشتن یق-ین داشتن

روده درازی-پرحرفی-وراجی

چین خوردن-چروک شدن

جا انداختن-به سر جای خود آوردن

ذلیل‌شده

خرج و دخل کردن-برابر شدن هزینه و درآمد

از این رو به آن رو شدن(یکسره دگرگون شدن، به‌کلی تغییر کردن)

به پای کسی زحمت کشیدن-برای کسی زحمت کشیدن

پر و پا قرص-دارای اعتقاد محکم-استوار

پیچاندن کسی-کسی را گرفتار درد سر کردن-کسی را سوال پیچ کردن

جار زدن-سر و صدا راه انداختن-همه را با خبر کردن-رازی را بر ملا کردن-فریاد کشیدن

تخم چشم-مردمک چشم
ریش سفید-مرد سالخورده و محترم
پس زدن-کنار زدن-دور کردن-نپذیرفتن-رد کردن

دست خالی بودن-تهی دست بودن-بی چیز بودن

بنا را بر چیزی گذاشتن-قرار را بر چیزی گذاشتن-چیزی را ماخذ گذاشتن

اوراق-قراضه-اسقاط-ازکارافتاده

بزن قدش-دعوت به دست دادن برای نشان دادن توافق و همدلی

جیر و ویر-داد و بی داد-سر و صدا-نوعی خوراک که از اسفناج پخته و تخم مرغ می پزند

زیر آب کردن سر کسی-کسی را بی سر و صدا کشتن

زحمت کش-کارگر-پیشه ور

دانگی-انجام کاری با پرداخت سهم خود از هزینه ی آن

دست به فرار کسی خوب بودن-در گریختن استاد بودن

دیپلمه-کسی که دیپلم دارد

زنگوله پای تابوت-فرزند مرد یا زن پیر

الیسون و ولیسون-وردی است که برای کسانی که منتظرشان هستند می‌خوانند

 
دندات روی جگر گذاشتن-طاقت آوردن-تحمل کردن-تاب آوردن
چنار امام زاده صالح-متلک بد
دستی-به عمد-از روی تعمد

تنوره-دودکش-آتشخانه ی سماور و مانند آن

رضا قورتکی-بی حساب و کتاب-بی اساس

استخوان‌دار-محکم-بااراده
ادب‌خانه(مستراح، طهارت‌خانه)

راه انداختن کار کسی-وسیله ی تسهیل انجام شدن کار کسی را فراهم کردن-رو به راه کردن کار کسی

باطله-چیزی که ارزش خود را از دست داده است

خبرگزاری-موسسه ی خبرگیری و انتشار خبر

پاتختی-چارپایه ی کوچک کنار تختخواب-روز بعد از عروسی

پنجه کش-نوعی نان برشته و نازک

اُس و فُس-اصل-مایه-چهارستون بدن

بازی در آوردن-بهانه آوردن-دبه در آوردن

دل خوشکنک-مایه دلخوشی اندک-آن چه بی پایه ولی مایه ی خرسندی است-گول زنک

 
پیش غذا-آن چه پیش از غذای اصلی می خورند
دندان عاریه-دندان مصنوعی
آه نداشتن که با ناله سودا کردن-آه در بساط نداشتن

دستی از دور بر آتش داشتن-از حقیقت امری بی خبر بودن-قضاوتی سطحی از چیزی داشتن

چش شده ؟-او را چه شده است ؟

زر زر کردن-غر زدن-گریه کردن شدید

چسی درکن-آدم پر مدعا
تند نویسی-سریع نویسی

دام پزشک-پزشک حیوانات

دنبال کسی گذاشتن-در پی کسی دویدن-کسی را تعقیب کردن

بد معامله-آن که در معامله ناراستی کند

آه در بساط نداشتن(سخت بی‌چیز بودن، بیچاره و بینوا بودن)

چهار قُل-چهار سوره ی قرآن که با قُل آغاز می شود

دعوت نامه-نامه یا کارتی با درخواست شرکت در یک مجلس یا مراسم-اعلام آمادگی برای پذیرش مهمان در یک کشور دیگر

 

دردسر تراشیدن-ایجاد زحمت و گرفتاری کردن

تراشیده شدن-لاغر شدن

حق-باج سبیل-رشوه

خز گیر آوردن-نگا. خر گرفتن کسی

پا پی شدن-تعقیب کردن-در صدد تحقیق بر آمدن

چال شدن-گود شدن-دفن شدن-در زیر خاک گذاشته شدن

دست به سر و روی چیزی کشیدن-چیزی را تعمیر و تمیز کردن

دَم گرفتن-همنوایی کردن در خواندن و سرود-کنایه از توافق و پشتیبانی

آش نذری(آشی که به نیت برآورده شدن دعایی بپزند)

جیگر-نگا. جگر-خطابی میان دوستان صمیمی به معنی عزیزم-عزیز دلم

از خر افتادن-نابود شدن-مردن
خشتک کسی را جر دادن-نگا. خشتک پاره کردن

انگشت عسلی به‌دیوار کشیدن(هنگامه بر پا کردن، مردم را متوجه‌ی جایی کردن)

پای کسی را گرفتن-زیانی به کسی وارد شدن

تنگ بودن وقت-دیر شدن

جای سفت-وضعیت سخت

آب مروارید(تار شدن عدسی چشم)

دلداری دادن-تسلی دادن

دَم کرده-پر رطوبت-باد کرده

پیاده کردن-انجام دادن-تحقق بخشیدن-از هم باز کردن

چارک-یک چهارم

دم به تله ندادن-با احتیاط رفتار کردن-خطر نکردن

چشم و دل پاک-کسی که به دیده ی بد به ناموس دیگران نگاه نکند

خِطَب-جزیی از جهاز شتر

خنک کردن-سرد کردن

خانم باز-مرد معاشر با زنان هرزه

درگذشت-مرگ

حلال زاده-پاک و نجیب

خرابی بار آوردن-بی آبرویی بار آوردن-کاری کردن که نتیجه ی بد بدهد

دق کُش-آن که از غصه و اندوه بسیار بمیرد

آب برداشتن-هدف دیگری در پس کاری وجود داشتن

اجل معلق-مرگ ناگهانی

بخیر و خوبی-صحیح و سالم-بسلامتی

دماغ سوخته-خجالت زده-شکست خورده

روغن داغ-روغن گداخته

با آب و تاب-با شرح و تفصیل

چاق کردن کاری-رو به راه کردن کاری-راه انداختن کاری

جای سوزن انداختن نبودن-پر بودن-بسیار شلوغ بودن

 

پشت کسی باد خوردن-دلسرد شدن از کاری پس از مدتی استراحت یا بیکاری-از دل و دماغ افتادن

دو لُپه خوردن-با خرص و ولع خوردن-لقمه های بزرگ برداشتن

چوروک خوردن-چین برداشتن

چشم روشنی-چیزی که برای خوشامدگویی برای کسی می برند

چرب کردن-روغن یا کرم مالیدن

دویدن توی حرف کسی-حرف میان حرف آوردن-حرف کسی را قطع کردن

دزدیده-دزدکی

چوب لای چرخ گذاشتن-سنگ پیش پا انداختن-ایجاد مانع کردن

رودرواسی-رودربایستی

پشت نویسی-نوشتن در پشت سند یا حواله برای انتقال آن به دیگری

دیوار مردم بالا رفتن-دزدی کردن

به تنگ آوردن-به ستوه آوردن-خسته کردن

خر کسی را نعل کردن-رشوه دادن-سبیل کسی را چرب کردن-راضی کردن

خِر کسی را چسبیدن-گریبان کسی را گرفتن و چیزی از او طلب کردن

پشت کار داشتن-داشتن نیرویی که انسان را به پایان دادن کار وا می دارد

تیک تیک-صدای جنبش عقربه ی ساعت

از زیر بته عمل آمدن(خانواده و اصل و نسبی نداشتن)

 

بست-محلی در جاهای مقدس یا دیگر که شخص در آنجا از تعرض در امان می ماند-تکه ی کوچکی از تریاک

پنجه ی ابوالفضل-ورقه ی برنجی یا نقره ای که به شکل کف دست و انگشتان بریده شده است

از سر دست-کار یا سخنی که فورا و بدون تامل بکنند یا بگویند

بر وفق-مطابق-موافق

حلاجی کردن-بررسی کردن-به تفصیل توضبح دادن

پیچ-آن جا که را به سوی دیگری رود

 

دعوت نامه-نامه یا کارتی با درخواست شرکت در یک مجلس یا مراسم-اعلام آمادگی برای پذیرش مهمان در یک کشور دیگر

 

پاتیل در رفته-پیر و شکسته

آفتاب‌نشین کردن کسی-کسی را از هستی ساقط کردن-خانه‌خراب کردن

بالا کشیدن-مال کسی را به ناحق خوردن

به روی کسی آوردن-به چشم کسی آوردن-به کسی یادآوری کردن

دود گرفتن-پُک زدن

ریق زدن-ریغ زدن

دَمَر-دراز کشیده روی سینه و شکم

زاله-کناره ی برآمده ی جوی-مرز کشتزار

آسمان غرمبه(صدای رعد، تندر)

رو دست کسی گذاشتن خرج-کسی را در خرج انداختن

آس و پاس-در نهایت تهیدستی-بینوا-مفلس

خط دادن-سرمشق دادن-فکر کسی را هدایت کردن

الحق(به‌راستی، حقیقتن)

چوب تو ماتحت کسی کردن-نگا. چوب به آستین کسی کردن

زمین خوار-کسی که زنمین های بی مالک را تصاحب کند و به دیگران بفروشد

خانه آبادان-عبارتی به عنوان سپاس

آفتاب‌زردی(غروب آفتاب)

ریش سفید-مرد سالخورده و محترم
آخش درآمدن(از درد نالیدن)

حرف شنوی-سر به راهی-تبعیت-نصیحت پذیری

دریدگی-وقاحت-بی شرمی-پر رویی

خراب شدن-از کار افتادن-منحرف

تن خود را چرب کردن-برای دردسری آماده شدن-پیه چیزی را به تن مالیدن

جد و آباد-آبا و اجداد-پدر و پدر بزرگان

ازرق شامی(اخمو، ترشرو)

آشنایی به روشنایی انداختن-پس از مدت‌ها تصادفی آشنایی را دیدن

زن و بچه دار-کسی که زن و فرزند دارد

بار شیشه-بار شکستنی-کودک در شکم مادر
خورش دل ضعفه داشتن-هیچ گونه خوردنی نداشتن

چرخ دستی-چرخ خیاطی که با دست به حرکت می افتد

از سرما چاقو دسته کردن(به پهلو دراز کشیدن و زانوها را روی شکم جمع کردن و دست‌ها را میان پاها فرو بردن)

رخت آویز-جا رختی-چوب لباسی

 

به درد خوردن-مفید بودن-به کاری آمدن

خوش باور-آن که هر گفته ای را راست می پندارد

آینه‌ی دق-آینه‌ای که شخص خود را در آن عجیب و غریب می‌بیند – شخص عبوس و بدقدم

خشک شدن شیر کسی-به کسی که زیاد حرص می خورد و جوش می زند می گویند

آلامد-باب روز-به‌رسم معمول

زیر تشکی-رشوه

خایه مال-چاپلوس-متملق-دستمال به دست

جَخت-متضاد صبر

روغن از ریگ کشیدن-کاری محال انجام دادن

جِر-اوقات تلخی-لج

 
چشم چشم را ندیدن-سخت تاریک بودن

اتوکشیده(با سر و وضعی شسته‌ورفته و مرتب)

حق دادن-تایید کردن

پشت دست را داغ کردن-توبه کردن-برای نکردن کاری با خود شرط کردن

 

از روی شکم‌سیری-از سر بی‌مسئولیتی-بدون تعمق

خر کسی از کرگی دم نداشتن-از حق خود گذشتن-از حرف خود برگشتن

خون گرفته-آن که قتلی کرده و نگرانی آن او را از حال عادی خارج کرده است

دست و پا کردن-فراهم آوردن

 

تنبان فاطی- برای فاطی تنبان نشدن

راه انداختن-به حرکت انداختن-به کار کردن واداشتن

رنگ و رو رفته-کهنه-فرسوده-کارکرده

پا روی هم انداختن-بی خیال بودن-بی توجه بودن

جیره خوار-کسی که از جایی یا کسی جیره و مزد دریافت می کند-مامور

انسان-آدم خوب و پایبند به اصول اخلاقی

دوا درمان-مداوا-معالجه

خربازار-شلوغ بازار-بی حساب و کتاب

بی سکه-بی اعتبار

آب رفتن(بی‌اعتبار شدن، کوچک شدن)

باران خوردن-در زیر باران قرار گرفتن و خیس شدن

آب سیر-جانور خوش‌رفتار

به خط کردن-به صف کشیدن

پشت پا زدن به چیزی-چشم پوشی کردن از چیزی

آب را گل آلود کردن-برای سود خود کارها را به هم زدن

پس گذاشتن کسی-از کسی جلو افتادن

پا به رکاب-آماده ی رفتن

رنگ و رو-آب و رنگ-جلا و درخشندگی

بر وفق-مطابق-موافق

تیغ کش-چاقوکش حرفه ای-لات و جاهل

جِغله-آدم کوچک و ریزاندام ولی زرنگ و ناقلا

 

در رفتن کار از دست کسی-قافیه را باختن-اراده ی کار از دست کسی خارج شدن

آروغ بی‌جا زدن(نابه‌جا سخن‌گفتن، نسنجیده کاری کردن)

تاپاله-سرگین خشگ شده ی گاو برای سوختن

جوکی-مرتاض هندی-آدم لاغر و مردنی-آدم معتاد و مریض

آسمان گرفتن-فراگرفته شدن آسمان با ابر یا مه

دسته چاقو نشستن-نشستن روی دو پا و بغل کردن دو رانو-چمباتمه نشستن

پشت اندر پشت-نسل اندر نسل
خدابیامرزی-درخواست بخشش

ختم شدن-پایان گرفتن

اسم شپش کسی منیژه خانم بودن-خودبزرگ‌بینی احمقانه داشتن

 
چادر خانه-چادری که زن در خانه می پوشد

خجالت زده شدن-شرمسار شدن-شرمنده شدن

چانه در چانه ی کسی گذاشتن-هم صحبت شدن-بحث و جدل کردن

از جیب رفتن-سود یا لذتی را از کف دادن

چَرس-حشیش-گرد-بنگ

دو دستی تقدیم کردن-با رضایت خاطر و احترام دادن
دک و پوز-دهان و لب و دندان

تاخیر بردار-قابل عقب انداختن

 

خون کسی در نیامدن-بی نهایت خشمگین بودن

دانش سرا-آموزشگاه تربیت معلم

خِر-حنجره-گلو

زبان گز-چیز تند و تیز

رنگ گذاشتن و رنگ برداشتن-رنگ به رنگ شدن

بَر و رو-قد و قامت-چهره

از خدا خواستن(در برابر پیشنهاد یا کاری قرار گرفتن که خود شخص در آرزویش بوده است)

خاله خرسه-دوست نادان

ابرو نازک کردن-ابرو تنگ کردن

ته کشیدن-تمام شدن-به آخر رسیدن

چشم کار کردن-دیدن

خانه ی خاله-جای راحت و خودمانی-ملک شخصی

خروس قندی-آب نباتی به شکل خروس

آب بردار-دوپهلو-کنایه‌آمیز

در بحر چیزی بودن-تمامن به چیزی اندیشیدن

دو لا پهنا-پارچه ای که عرض آن دو برابر عرض پارچه های معمولی است
دلگرم-علاقه مند-مشتاق
زود رنجی-نازک دلی-حساسیت

حکیم باشی را دراز کردن-مجازات کردن بی گناه

دست به چماق-چماق در دست-آماده ی چماق زدن

ذباله دانی-هر مکان کثیف-بی نظم و بی ارزش

چشمه چشمه-سوراخ سوراخ-مشبک

آبگوشتی-بی‌ارزش-پیش پا افتاده

از هفت دولت آزاد بودن(شاد و آزاد بدون نگرانی از قضاوت دیگران زندگی کردن)

روکار-روی بنا-نمای عمارت-آن چه که در بیرون چیزی کار شده است

از زیر سنگ در آوردن-چیزی را هر چند نایاب و تهیه‌اش دشوار باشد به دست آوردن

انسان(آدم خوب و پایبند به اصول اخلاقی)

پر مدعا- پر ادعا

زده دار-دارای لکه یا خراش و آسیب

حمام گرفتن-منظور دوش گرفتن است

چشم غره رفتن-نگاه خشم آلود کردن

حرز جواد کسی بودن-پیوسته با کسی بودن

بُل-چیز مفت-موقع مناسب-بهانه

زخم و زیلی-خونین و مالین-پر زخم

روی سگ کسی بالا آمدن-تندخویی کردن-ناسازگاری کردن

دل و دماغ-دل و حوصله

 

به هر حال-در هر حال-در هر صورت

چار چار کردن-داد و فریاد راه انداختن

پاچه ورمالیده-بی شرم و پر رو-حقه باز

افتادن تشت کسی از بام-رسوا شدن-باز شدن مشت کسی

آب از لب و لوچه‌ی کسی سرازیر شدن(تمایل شدید داشتن، به طمع افتادن)

خال مَخال-خال خال

پر پری نشان دادن-کسی را فریب دادن و از راه به در بردن

حرف به حرف کردن-موضوع گفت و گو را عوض کردن

آتش بی‌دود-آفتاب-غضب

ژلاتین-ماده ای لزج و چسبنده که آن را از گلیسیرین و قند و آب و آمونیاک می سازند

اجباری(خدمت سربازی)
تک و پو زدن-به هر دری زدن-با تمام درماندگی کوشیدن

افسار پاره کردن-سرپیچی کردن-یاغی شدن

توی گود نبودن-در متن موضوع نبودن-اطلاع دقیق نداشتن-در حاشیه بودن

دستشویی-توالت-مستراح

خسته و مرده-درمانده-وامانده-قدرت از دست داده

خوش دست-خوش پنجه-خوش نواز-آن که در بازی شانس می آوزد

دیدن کردن-عیادت کردن-زیارت کردن-ملاقات کردن

تو دست و پا ریختن-فراوان بودن-همه جا بودن

توپ و تشر-تهدید-هارت و پورت-داد و فریاد

روگیری-چهره پوشاندن از نامحرم-شرم و حیا

خوش آب و هوا-معتدل-کنایه از جایی که در آن وسایل خوشی فراهم باشد

خلاص کردن-تمام کردن-کشتن

از نافِ جایی آمدن-کاری را به‌خوبی اهل جایی انجام دادن

پلک روی هم نگذاشتن-حتا لحظه ای نخوابیدن

زاهرو-دالان-سرسرا

چله نشین-کسی که از خانه بیرون نمی آید-خانه نشین

راست راست-آشکار و علنی-بی پروا

توبره ی گدایی-کیسه ی گدایی

دلخوری-گله-شکایت-اوقات تلخی

حق شناسی-سپاس گزاری

پیداش شدن- آفتابی شدن-ظاهر شدن

دل فرو ریختن-سخت وحشت کردن-بسیار ترسیدن

خندیدن تو روی کسی-به کسی که بسیار گستاخ است می گویند

پاگیر کسی شدن-ناخواسته رنجی به کسی رسیدن

چار چنگولی-سفت و محکم-با دست ها و پا ها

جیب بری-دست بردن در جیب دیگران به قصد دزدی-شارلاتانی-حقه بازی

حیاط خلوت-حیاط کوچکی در جلو یا پشت خانه

با کسی تلیت شب جمعه خوردن-با کسی هم منفعت نبودن

تبرک کردن-با برکت ساختن-خجسته کردن

انگشت خوردن(افسوس خوردن، پشیمان بودن)

چل ستون-شبستان مسجد

خاص و خرجی-ممتاز و معمولی

تیغه-هر چیزی که مانند تیغ باشد-دیوار نازک

پِی-دنبال

دس دسی-خطابی همراه با دست زدن به کودکان نوپا

زار زار-گریه ی شدید
جام زدن-شراب نوشیدن-باده خوردن

دست به سر و روی چیزی کشیدن-چیزی را تعمیر و تمیز کردن

خوار و ضعیف-نحیف-ناتوان

تنگ شدن خلق-عصبی شدن-بی حوصله شدن-خشمگین شدن

به درک- به جهنم

باطله-چیزی که ارزش خود را از دست داده است

تَپ تَپ-آواز خوردن چیزی به چیز نرم

جاده صلف کن-کسی که موانع را از سر راه بر می دارد-آلت دست

حلال به زنده ای-در پاسخ به حلالم کن می گویند-یعنی حلال می کنم و امیدوارم زنده باشی

خفتی-نوعی گردن بند از جواهرات-شلواری مانند چاقچور ولی بدون جوراب

خندق بلا-شکم

دل کندن-دست کشیدن-رها کردن

بستن-یخ ردن-منجمد شدن-منعقد شدن-سفت شدن-ریختن بیش از اندازه-هدف قرار دادن

تب کردن خر-پوشیدن لباس ضخیم در هوای گرم

چشم زهره رفتن-با خشم نگاه کردن

چفت و بست نداشتن دهن-راز نگهدار نبودن

 

پا روی پا بند نشدن-بسیار خوشحال بودن

دل توی دل نبودن-بی تاب و بی قرار بودن

دلپُری-عقده ی دل-خشم و کینه ی انباشته شده

آتش کردن (گشودن)(شلیک کردن)